بش دیقه دِدیر دُوز بیر اولاخ ذیکره خییالین
خوش گل دمیسن ایندی کی گلدیرگئجه یارین
ذکراولدو بوجور سوزکی گلیرسن گئجه جانیم
آیدین کی اولوبدور گوزلیم اوزگه نیگارین
من صحنده یاندیم بی قارانلئق گئجه شمتک
ذکرین نئجه گور وردی کدر دردله جوابین
مینت منه یوخدور سن عولارسان گئجه دائیم
اغلاردی گوزون کونلون اولوب بیرجه مکانین
گوردوم نئجه ذیکرین حالی بیردن بیرَ،دونموش
سیندیر اله والله ، الَبیل اوخ چئکه یایین
اگدیر منی سندن سورا بیر چیلله فراقین
ئیللَردی گدیبسن ، دمیسن هچ نجه حالین؟
سندن سورا گونلر دولانیر منله یولوندا
اولدورمه دیر اما البیل سنده گومانین
سوردوم سنی آی دان گئجه لر،هاردادی یاریم
باخدیر ددی یاندیم یاناسان دوتما سوراغین
بیلدیمکی گوروبدور منه یار اولمادی یاریم
یاندیم ،الع یاندیمکی کولومنن چکر آهین
ترجمه✍️
دیشب خیالت به ذکرم گفت حالا که این نصف شبی یارت امده حتی خوش امد نگفتی ، حداقل صبر کن پنج دقیقه ای باهم باشیم
ذکر چنین حرف شد: جاناکه فقط شب ها سراغ من می آی ، زیبای من ،واضح است که شخصی ناشناس نگارت شده است
از پاسخی که خیال در مقابل حرف ذکر گفت من (جان)همچون شمعی که در شب می سوزد در صحنه این گفتگو می سوختم
خیال گفت هیچ منتی برای من نیست اگر امده ام ،فقط از ناله های شبانه توست که چشمانت را همیشه گریان و قلبت را مکانی برای غم و اندوه وتنهاییت کرده ای
من دیدم که چگونه به یکباره احوال ذکر منقلب گشت وشکست، و خدا می داند انچنان شکست که انگار تیری را بقدری بکشند که کمان را از کمر خم کرده و بشکند
وبه خیال گفت بعد از تو تا اولین چله ات به سر اید فراقت مرا خم کرد، سالهاست که رفته حتی حالم را نمی پرسی
ذکر گفت بعد از تو روزها نیز با من در راه انتظارت به تکرار سپری شدند و اما انگار تو گمانت بر این است که مرا بکُشی
شب هاسراغت را از ماهجویا می شدم تا اینکه شبی تماشایت کردو گفت سوختم ، که اگر بگویم خواهی سوخت پس دگر سراغش را مگیر
سوختم وقتی که فهمیدم ماه از چیزی که دیده دانسته که دیگر تو مرا یار نخواهی شد ، انچنان سوختم که آه فراقت از خاکسترم بلند می شود
#روح_اله_سلیمی_ناحیه
زیبا و سرشار از احساس بود
شب حجاب و غم همراه مرد است
قلمتان جاودان