جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر امین احمدی افزادی
آخرین اشعار ناب امین احمدی افزادی
|
و در نهایت،
فراموش خواهی شد
در شبی سرد و بیروح؛
در شبی که گویی
گرد تیرهی مرگ را،
بر روی تن شهر
که بعد از تو
دگر؛
غمکدهای بیش نیست،
پاشیده باشند.
آری؛
درست در زمانی که
جز من دیوانه
و مستان می خانه،
کسی بیدار نیست.
و جز عاشقی،
که از پنجرهی
کوچک اتاقش،
به خیابان بیانتها
مینگرد و گویی،
دنبال گمشدهای میگردد؛
گمشده ای که روزی،
باد او را با خود،
به سرزمین فراموشی
برد؛
من میمانم؛
تنها!
با جام شراب قرمز
در دستان لرزانم
که تنها مونس
و همدم من،
در شب های تنهاییام
بود.
و با قاب عکس شکستهات
بر روی دیوار
که با لبخندی بیمعنی
به من،
و سادگیهایم
میخندد
و میمانم تنها،
با نامههایت
که غرق در
اشک چشمانم است
آری نامههایت
که هزاران بار خواندهام،
و تمام کلماتش
در خاطرم مانده است؛
آری میمانم
غمگین و تنها
بیخبر از تو
و دور از تن تو؛
و دلتنگت میمانم
دلتنگ صدا و نگاه تو؛
و در حسرتت میسوزم
حسرت آغوش
و نوازش دستان تو...
اما در نهایت،
فراموش خواهی شد
آری؛
فراموشت خواهم کرد
آنگاه که
پنجهی آهنین مرگ،
گلوی کوچک مرا
محکم،
خواهد فشرد...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خیلی هم تلخ بود
درود بر شما
موفق باشید