حریرپوشان رضوانی
حریرپوشان رضوانی ،
خطِ مشیِ خویش را ، از گُل گرفتند
شراره پوش شدند ،
دوزخیانِ زشتخو
چون خدا وخط مشیِ خوبِ او را ،
شُل گرفتند
به این خاطربود که ، بس گُر گرفتند
همیشه ی خدا اِن قُلت داشتند
وقتیکه حتی یک ریزه ،
به آنها روو دادند
ز الطاف خدایی ،
بُل گرفتند
در ازای آنهمه تحریفِ حرفهای خدایی ،
پول گرفتند
رهِ عبور زسوی ، ایمان به کفر را ،
ز رودخانه ی جاریِ عدالت ،
به نقشِ پُل گرفتند
قلبشان خالی بود ازعشق
ولی عاشق خطاب کردند خود را
گیلاسِ خالیِ خود را ،
همچون پُر گرفتند
افراد خبیث را ،
ز زندانها رها کردند تا ، برای خویش آزاد بچرخند
بجایشان ، جمعی حُر گرفتند
عالمان را ، ز کارشان که مثبت بود اخراج نمودند
بجایشان ، جمعی منفی نگر و، مجنون و خُل گرفتند
هِی ، دُورگرفتند ، دُور گرفتند
تا عاقبت فرو رفتند ، در دوزخِ وجدان
آیا دیوانه نبودند ، که مغزسالم را دادند و در ازای آن ،
فوج فوج شعله ،
درمیانه ی یه پیتِ قُر گرفتند ؟
بهمن بیدقی 1402/12/1
سلام شاعرواستاد گرامی
قلمتان توانا
شعر بسیار رسا،خوش آهنگ
هزاران
درودبر شما