روز مبادا

تا به وقت تنگدلی
تزریق کنم
به شاهرگ تنهایی‌ام..

اما با با ابتدای شعر زیباتون موافق نیستم..😜
جرعه‌‌رو معمولا سر می‌کشن..
بخاطر همین با دزدیده‌شدن و بعدش تزریق کردنش حس شاعرانه‌ای ازش نگرفتم.. (البته شاید اشکال از من باشه.. ولی خب میشه به یه نظر مخالف هم فک کرد.. اینطور نیست؟..)

مثلاً بنظرتون میشه این مدلی نگاه کرد بهش؟ یا خیلی دکتر مهندسی میشه؟..🤭

کاش قسمتی از تو را
جا می‌دادم
در کیت ِ مبادا...

تا به وقت دلتنگی
تزریق می‌کردم
به شاهرگ ِ تنهایی‌ام

آه...
تمام ِ روزهایم را
به آغوش کشیده‌ست
مبادای لعنتی...


درود بر بااانو نجفی عزیزتر از جانم..
که خیلی مهربونه.. که همش اجازه میده دستبرد بزنم به شعرهای قشنگش.. که همش می‌ذاره خودمو محک بزنم.. تازه‌شم تا حالا یه بارم سرم داد نکشیده‌‌..🤪
سر همین منم با شعرهاش زندگی می‌کنم..😎
مرسی برای اینهمه ایده‌های قشنگی که دارید‌‌.. راستکی میگم..

شاد باشید همیشه با ایده‌های خیلی زیاد

درودتان باد
بسیار عالی است
با آرزوی بهترینها برایتان

درود
سپیدی زیبا بود

جالب و زیباست
متفاوت

درود بیکران
زیباست

درود بر شما بانوی گرامی..
زیبا سرودید..

درود بانو نجفی عزیز
سروده زیبا و دلنشینی بود
به قول شاهزاده خانوم ؛ انصافا که سپیدارهای بااحساس و دلنشینی دارید

درود بر شما بانو نجفی بزرگوار 🌺💐🌺

شعرزیبایی خواندم
همیشه برقرارباشید
درود برشما شاعر گرامی

درودبرشما زیبابود 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮

درود بر شما و احسنت