کاشکی من هم رئیس جمهور شم
دشمن فقر و فساد و زور شم
مال مردم را دهم از روی حق
سهم هر کس را نویسم بر ورق
ناگهان بر خواهشم آمد جواب
گفت گیرید این ریاست با شتاب
حلقه زد خیل عظیمی دور من
هر کسی هورا کشیدم با سخن
فرش قالی بود هر جا زیر پام
هرقدم گل بودو گل بوته مدام
بردنم با احترامی توی کاخ
با خودم گفتم عجب ثروتی آخ!
می کنم تقسیم بر مردم یقین
سهم هرکس می دهم حالا ببین
یکی آمد تا کمر دولا شده
قامتش هم چون کمانی تا شده
گفت قربان خادمان در خدمتند
جمله آماده به پست و مسندند
می شود هرکس معرف بر شما
می دهیدم رخصت از بهر دعا؟
یک قشون آمد شرفیابی من
سوختم بر حال ملت و وطن
خادمان را این همه گویید چیست؟
مال بردند این چنین باید گریست
گفت حاجب قبله ی حاجات من
خود شوید آگاه قبل از هر سخن
این وزیر الوزرای اعظم است
طفلکی جیره ی او خیلی کم است
آن یکی آقای بهداشت شماست
آنقدر دارد که فکر او دواست
کارمندش همه بی پول و گدا
خود که دارد او چه می داند چرا
آن یکی باشد وزیر اقتصاد
مظهر عدل است و انصاف است و داد
کارمندش را گرفته زیر پر
هر اضافی می دهد بر هر نفر
وین یکی قاضی قضات شماست
عدل و دادش را خدا داند کجاست
الغرض پرده که افتاد کنار
خسته گشتم من ز دست روزگار
با خدا گفتم خلاصم کن دگر
می شوم مدیون مردم بی ثمر
تن من گردید از تب غرق آب
فاز چون برقی پرانیدم ز خواب
مدینه ولی زاده جوشقان
طنزی اجتماعی
بسیار زیبا و با شکوه بود
دستمریزاد