پنجشنبه ۲۰ دی
|
آخرین اشعار ناب مهدی محمدی
|
دنیا همه چیزش خوب ست
حتی صدای کریه کرکره ها را می توان پایین کشید
شب روی پاهایت می خوابد با تمام نوه و نتیجه
از تبار بلندی بلند می شوی
یک مشت زاری و ضجه که نمی دانی برای کیست
تابوت سکوت را بر دوش سایه ها بی نوا می کشند
تا مقبره ی پدر بزرگ ساعت
مخترع چراغ از چند سال قبل آنجا ست
همگان پیش از تو
هیچگاه تنهایی لمس خاطر تو را آزرده نخواهد دید
بزرگان با تو
از روی قالیچه کودکی برخیز
کوچکی ات همراه توست
چند قدم آن طرف تر خاک به التماس تو آمده
میرزا بزرگ خان نهضتی هم آنجاست
در ارتفاعات
چقدر آنجا همه چیز کوچک ست
خواب می بینم
بوی توتون و تنباکو پیچیده و
خواب دل آزردگی طناب را می بینم
یکی که مترجم قانون فرانسه است از داریوش کبیر می گوید
بی خود، بی جهت، یاد شیخ فضل الله نوری می افتم
دلم پاره پاره می شود
یک مشت رعیت گدا را می بینم
در کوه های تالش
صاحب صدا را نمی بینم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود بانو آرامش فرهیخته نگران نباشید من بیرون از شعر زندگی شاد و مفرحی دارم اما شاید یک شب در شعر غم را تاخت زدیم. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار عالی است
دست مریزاد