سه شنبه ۱۳ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد ساکی
|
بنام خدا
هر عاشقی نگاه تو معنا نمی کند
از روی مهربان تو پروا نمی کند
وقتی دو گرگ صورت هم پاره می کنند
حور بهشت واسطه خود را نمی کند
عرض مرا به کفر مپندار رادمرد
نوشابه بخت واسۀ ما وا نمی کند*
در چاه فاضلاب فلک هیچ گوهری
خود را عزیز و آینه آسا نمی کند
در خاطر همیشه خراب یزید و شمر
آیات نور جلوه و ایما نمی کند
در پهنۀ پلید دل مرد دوزخی
هرگز فرشته معرکه بر پا نمی کند
در لابلای آتش دوزخ شکوفهای
خود را برای باز شدن جا نمی کند
دردم کمی عجیب و غریب است هیچ کس
آن را خداپسند مداوا نمی کند
با این همه، نگاه بلندت دل مرا
حیران میان درد و بلاها نمی کند
تنها اگر تمام جهان است، او مرا
در لابلای حادثه تنها نمی کند
بر نورِ آفتابِ خلیلِ پیامبر
پیروز، نارِ دوزخیان را نمی کند
حالا چه باک اگر همه عالم شود خراب
امواج تو ز زلزله پروا نمی کند
فهمیدهایم معنی احوال همدگر
غم نی اگر که غیر، معنا نمی کند
کوچکتان محمد ساکی
* سرنوشت برای ما نوشابه باز نمی کند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بیت دوم جالب بود
درود بر شما