در عبورِ گنگ و خیس لحظه ها
تار و پود مِه شکست در کوچه ها
شعر باران خورده و دیدار تو
اسبِ یال افشان ، شبِ موهای تو
من گریز از خود ، تو تردید در وصال
عطرِ آغوشت ، پریشان واژه ها
کوچه ها معنایِ ماندن میدهند
مستِ باران بوسه بر لبهای تو
آتشِ جاوید بسوزان هر چه هست
راهبت شیدایِ این کوچه شدست
ضرب آهنگ قدم هایِ تو شد
نبضِ قلبی که به تو محرم شدست
من هم آغوش تنت باران را
در شکنجِ موی تو گم کرده ام
بر شکن مویت شکن مرا شرار
از غمت این قلب خاکستر شدست
ای غزالِ غزل و زلالِ چشمه سارها
شعرِ شب گردانِ شهرِ شب زده
عشق سکوت است واژه ها جاریست در چشمان تو
بر نگاهت رازِ پنهان رنگِ بی رنگی زده
آرام اضطراب ها ، تشویش پاییز دامنت
آبشارِ موهایت روان ، رنگ ِ هوس خواه لبت
در تماشاگهِ چشمت گرگ و میشِ خاطره
مضرابِ شورانگیز شد ، دل برد شهنازِ تنت
این شعله هم نام تو بود ، در قلب من روشن زٍ تو
مست از بوسه به محرابِ لبت آتش کشید
معبدِ چشمان تو نجوایِ رُز در ماه و مِه
روح من عریان تر از باران تو را بر تن کشید
درودبرشما