يکشنبه ۴ آذر
دیگر نیا شعری از آریادخت نوری
از دفتر شعر 1 نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲ ۱۸:۵۷ شماره ثبت ۱۲۵۵۷۴
بازدید : ۴۷۰ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب آریادخت نوری
|
ناگه یادم آمد آن همه اشک
کز غیابت من شبانه ریختم
ناگه یادم آمد آن همه شب
در فکر رسیدن به تو خوابیدم
هرکجا احتمال رفتنت بود
قبل تو به آنجا
من میرسیدم
سه ساعت و اندی شد آن شب
در خیسی باران
به انتظار تو نشستم
شبی بود سرد و هوا طوفانی
من به شانس عبورت آنجا لرزیدم
دیدنت بد و
ندیدنت بدترم کرد
چشم خود پس بستم
تا تو را دیگر نبینم
آرزویی محال کردم و ای کاش میشد
و من هیچجا غیر تو
نه شنیدم و نه دیدم
ناگه یادم آمد آن شب تلخ
گفتی برو و نمان،
تو رفتی و بماندم
حال اما آمدی و خوب میگویی
از چشمهای عسلم شعر میگویی
هرچه که میخواستم و نمیخواهم
هر آنچه که نگفتی و میخواهی
سخنان تازه و دلنواز میگویی
جانان من
خوشتر حتی آمدی اما
من دور عشق خطهای قرمز کشیدم
آمدم دل به دلت باز دهم، دروغ چرا
ناگه اما یادم آمد
که دگر دلی ندارم
از اول اشتباه بود و میدانستم اما
به عمد خودم را در تو غرق کردم
حال که دور شدم از تو و فکر تو
خواهشا دیگر نیا.
دیگر نیا..
عشق هم یک دوره و سالی دارد
و حال، من،
برای قربان تو شدن جانی ندارم
آن زمان که پر از نیاز حضورت بودم
نبودی و
حال به بودنت نیازی ندارم.
آریادخت نوری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیبا بود
جسارتا تکرار"من" حشو نیست؟