دوشنبه ۳ دی
وقتی نبودی شعری از توحید هاشملو قلمدار
از دفتر غم عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲ ۰۰:۱۴ شماره ثبت ۱۲۵۵۶۱
بازدید : ۱۱۸ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر توحید هاشملو قلمدار
آخرین اشعار ناب توحید هاشملو قلمدار
|
هر چقدر خواهی بگرد من که نیستم
در زمانی بودم کنارت اصلا ندیدی
اسرار مرا وقتی که رفتی چرا ندیدی؟
کنار حال بدت من بودم در خوشیها مرا بدیدی؟
بهار عمر مرا چیدی در زمستانم چرا نیستی؟
در هوای بارانی چتر تو بودم خود خیس شدم
در گرمای سوزان سوختم چرا نیستی؟
غم و درد که داشتی اشک تو من پاک کردم
شانه ام تکیه گاه تنهاییت بود
درد دلت را شنیدم و چاله کردم اسرار دلت در دلم
کنون من تنهاییم
جای تو درد دلم را به در و دیوار گفتم
در ناخوشیهایم به سنگ سخت تکیه دادم
زحال زارم اشک خون ریختم
تو نبودی در کنارم
حتی منت دستمال تو را هم نداشتم من
اشک خود را خودم کردم پاک
عادت شده نبودن دیگر
من خودم را دوباره بیدار کردم
از خودم یک خود دیگر ساختم
یاد گرفتم خود تکیه گاه خودم باشم
زندگی را باز بیتو کردم آغاز
از تو ممنونم من خودم را با رفتنت یافتم
دنیا و آدما را من خوب شناختم
الان دیگر فرقی ندارد باشی یا نباشی
من یاد گرفتم بی تو هم خوب باشم
اموزگارم تو بودی استاد بی وفا
کاش تو هم یاد بگیری باوفا باشی
به هر سو نپری و با خود باشی
اصلا ولش کن اینها را من که گفته بودم
تو هستی که بد باختی
از دل خود یک ویرانه ساختی
نکردی وفا به راه خود رفتی
بر خودت ظلم و از خود ظالم ساختی
نشد بر وفق مراد آنچه خواستی
خود والاتر از من لایق خود ندانستی مرا
کنون من نمیخواهمت راهی زخود بیاب
دگر بار بر خود نمیکنم جفا
دگر بار از خود نمیپرسم چرا و چرا.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موفق باشید