زندگی
سیروسفر درمزرعه ی اکنون است
بی نیشِ قاتلِ کژدم
باهوایی که در آن عطر تجلی با ماست
فهم تمیز ،
راه بر هجوم اندوه می بندد
باادراک شیوه ی تفهیم عقربکها
مارنج را ،
چون شالیزار نمناک برنج
در کرت کرت زمین ضمیر مرطوب خویش
کشت می کنیم
باکودافشانی مراسم و
آبیاری آیین های ارتحال
بالحیم کاریِ پولادین پار و پیرارها
زندگی کشف وشهودی
چون شهد عسل شیرین است
ما به کندوی مکان خاطره ساز یم از آن
زندگی یک سفراست
دراقصای بیکران حال
بی خلل و ناب و بی ملال
بارستن ازسرزمین تیرگی و ، وحشت وبیم
ورسیدن به قاره ی منور بی وسعت یقین
شفاف و بکرو زلال
که درآن قصدو ، ره و ، معبد و معبود یکی ست.
سازه صلح است دربازه عشق آشکار
بااکتشاف ریشه وگلبرگ
وقتی چوابرفروردین
آرام وسبکبالیم
*
غربت ،
بلای ماست
دردخمه های خواب
یک نکته بیش نیست ؛
این زخم پایدار ، سبب بیقراری ها ست
غریب خویشتنیم ما ، به هر شهرو دیار
آشفتگی جهان ازماست
با کوک مخالف ناهمزاد
تلقین خود کرده عبث آن را
تیره گشته زمین ،
زفتنه و شر ...ای داد...
فهم تمیز ،
راه بر هجوم اندوه می بندد
درودبرشما جناب ناظمی استادعزیز
مثل همیشه زیباوتفکربرانگیز بود