سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        ای همه نیستی

        شعری از

        طوبی آهنگران

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۳۸ شماره ثبت ۱۲۴۶۷۰
          بازدید : ۲۳۳   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گل غنچه  صبح در ترازو  شفق   خود نمای  
        محفل صادق بود  
        بی خبر از از اوار لحظه لحظه 
        نور ی سنگین که اماده ی    
        گرما روی  هر گل بر گ  در شبنم 
        عطر آگئن صبح با طراوت برای پیوند 
        دلها با احساس سروردر  صبحی پر امید  
         نوازش گری  چشمها ی خسته ای  از دل 
        تاریک خانه خواب برخواسته 
        تا امید بخش برای دل شوره های 
        گریزان  از دنیای بی سبات باشد 
        و در جسم خسته بی تار پود روحی نو بدمد 
        ودر واپس لحظه   قربت و نگران  در تلاتم افکاری حیرت از زندگی موچاله در خود غرق خیال نا امیدی نرود  و
        صبحی که بی خبر از رنجها می اید و گذرای عمر  را یادا وری می کند 
        فرصتی باشد برای تجربه ای دیگر 
        روزی دیگر را نشان  دهد   برای رکاب زدن 
        در موج رنجا و زحمت بی اندازه که از توان 
        خارج است و
        لحظه شمار عصر بودن تا چه شود روزی دیگر شروع تلاشی دیگر برای
        روز ها همه شکل و در تابیده کوله بار  در  قربت فصلها ی غرق در همه رنگ بی لذتی 
        و
        خیالا ت   تنهایی قربت از تفکر های جور وا جور و بر نیامدن حاجات و دل تنگی ها ی بی ثمر 
        نه صبحی نویدی نو می بخشد و نه شبی 
        تقسیمی دگر می نویسد 
        ما در حال گذاران های بعد حالی هستیم 
        روزی که ستم نیست  تنهایی درد اوار دل بود 
        و روزی که ستم بود نایی برای ماندن نبود 
        ای تمامت همه نیستی  بر گو تا بدانم تو کیستی
        دست در اسین  ما شکستی و کمر به بقای خود بستی
        اخر من ندانستم چه اسراری برای امدن به روی زمین بود
        سرای درد و سرای قربت سختگی 
        جز درد و ستم و غم  روزگار چیزی نسیب 
        ادم نبود 
        تا توانستیم برای فر زند 
        بعد شد نگداری پدر و مادر 
        سم ما از زندگی این بود 
        غم  اولاد گرانتر از هر چه بی سر و پناه و تنهایی انها
        تنها همیشه یک نفر بود کا همیشه با ما بماند ان هم ستم فراوان 
        اگر نبود خواب هم نبود که این چند ساعت خواب 
        ارامشی از بی خیالی دنیا است
        زمین خوب انگشتان مارا شمرده است
        و دنیا تومه چرب جوییده است
        بیاد زرنگ باشیم کمی هم به فکر خودمان 
        باشیم
        اگر جوانی داریرم از ان به طور احسنت استفاده کنیم
        عمر را حرام دیگران و دنیا  نکنیم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4