خوشبختیِ من یک خیال و یک توهم بود
یک زندگی در لابه لای آرزو گم بود !
از شوق رویش چشم هایم تا سحر بیدار
در سینه ام جایش ، نشان داغیِ سیگار
خوشبختی من رنگ تاریکی و وحشت بود
خوشبختی ام پر رنگ تر از رنگ حسرت بود
بر لب همیشه شکوه های تازه وا میشد
در سر ولی از منطقش جانی جدا میشد
گاهی برایم مثل آهنگی پر از غم بود
گاهی شروع داستانی تلخ و مبهم بود
یا در میان آشنایان غرق تنهایی
یا جنگ سردی در میان عقل و شیدایی
در صحبتش گل از گلم وا میشد عالی بود
غافل از اینکه ، یک تصور یا خیالی بود
خوشبخت بودن را هزاران بار قی کردم
ااز بس که راهش را هزاران بار طی کردم
یک روز مانند پرستوی مهاجر بود
یک روز از دلبستگی آسوده خاطر بود
معشوقه ای دور از نگاه و دستهای یار
جایی به زیرِ پنجره در پای یک دیوار
حس کردنش جای عمیق رد چاقو بود
یا مردنِ آرام و بی تکرار یک قو بود
ترسیدنِ از دست دادن های پی در پی
ماندن برای لحظه ای دیدار او تا کی !
آغوش گرم زندگی را بی سعادت بود
لبریز از سَرخوردگی ، اوج حماقت بود
آشی نخورده و دهانی سوخته دارد
یک عمر حرف اما لَبانی دوخته دارد
دستی که دور از شاخه های سبز باور بود
پایی که هنگام رسیدن فردِ آخر بود
داری که از جان دادن اعدامی اش ترسید
بادی که لای موی بی سر ، تا ابد پیچید
ماسیده خونی در میان مویرگها بود
آب سرابی در گلوی تشنه ی ما بود
تصویر عمری جستجو در چشم او پیدا
مانند مرگ یک نهنگِ عاشقِ دریا
تفتیشِ ذهنی که سرودش صلح آدم بود
تقطیعِ جسمش انجماد خون و بلغم بود
طوفان خشمی در درون سینه ای مصدوم
یا جزر و مدی در نگاه دختری معصوم
دنیای او چشمان زیبای عروسک بود
اندازه ی خواب خوشی هر چند کوچک بود
قلبی زمین خورده که باید کوه را می برد
عشقی که داغش را به سینه تا ابد افشرد
خوشبختی من طعم و بوی تلخ مردن بود
زهری کشنده در دهانی خشک خوردن بود
هم باورِ پرواز و بالِ زخمیِ دربند
سردردِ مزمن لا بلای عشق سیری چند
مستیِ یک تلخیِ بیش از حد شکستن بود
عهدی که کلا اعتبارش ، در نبستن بود
بغضی میان خنده های تلخ و رگباری
خشمی کنار تنگ دستی های اجباری
عمری سپرهای بلاهای فراوان بود
گاهی بلا گردانِ غمهای رقیبان بود
خوشبخت بودن از سر و رویم نمایان است
وقتی وجودم از وجود من پشیمان است
خوشبختی از من تا خودم دنیایی از غم بود
وقتی که دنیایم تمامش درد و ماتم بود
خوشبختی از سلول هایم ساده بالا رفت
پنهان ترین شد چشم بد خورد و از اینجا رفت
افسانه_احمدی_پونه
سلام افسانه بانوی مهربان
امیدوارم به مدد الهی همواره سعادتمند و دلشادباشید