شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
دلِ ابری شکست از برقی و بی تاب و سرگردان
شدم باران نشستم روی گلبرگِ گلی الوان
نشد در جام ِزرینی کفِ زیبارخی باشم
شدم دوشابِ شیرینی به پشتِ شیشه ی دکان
به جای هم نشینی با گلی در دشتِ آلاله
شدم مونس به خاری در کویری با دلی عطشان
به جای ِقصر جمشید و قدح در دستِ سلطانی
شدم در کوزه ای بی سر درونِ کلبه ای ویران
همه یاران ِدیرینم به جنت در کفِ حوری
من اینجا کنج ِزندانی، شدم مونس به زندانبان
دلم خواهد که باشم هم نشین با گوهر و مرجان
ز سوزِ دی شدم بی جان به سقف ِغار ،آویزان
نکرده بخت یاری تا شوم دریایی از امواج
شدم مردابِ تنهایی، فسرده گوشه ای بی جان
اسیرم در لجنزاری پر از خفت ، پر از خواری
نشد چرخِ فلک یارم ، که باشم چشمه ای جوشان
به جایِ شهد ِشیرینی به گل یا کامِ زنبوری
شدم زهری به ماری بدگهر با درد ِبی درمان
به دریا چون رسیدم، سوختم از سوز خورشید و
نهان از دیدگان گشتم ،شدم ابری به کوهستان
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما سپاسگزارم بابت حضور گرم و سبزتان، موفق باشید | |
|
درود استاد ممنون بابت نکته ای که در مورد قافیه متذکر شدید. | |
|
مصرع من اینجا کنج زندانی شدم مونس به زندانبان به این شکل ویرایش گردید: من اینجا کنج زندانی، همه بطلان، همه بحران | |
|
درود بر شما، سپاس از راهنمایی تان | |
|
درود برشما سپاس از شعر زیبایتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما جناب محمودی عزیز
بسیارزیبابود