🍂🍁من پشت شیشه بودم🍂🍁
وقتی که داشت می زد
سیب بردرخت لبخند
وقتی که جوجه گنجشک بابال میگرفت اُنس
وقتی که قند می شد در دل جویبارآب
گندم می زد به دهقان
چشمک پشت سرهم
و گونه های گُل ها ورق می شد کم کم
خورشید می زد آتش،هیزم گرمای عشق را
من پشت شیشه بودم...
وقتی که آسمان داشت بی وقت می نوشت مشق
قرار به قرعه شد وقرعه به نام پدر
باید که جمع می کرد پدر بار سفر را
نام پدر که آمد پذیرفت او قدَر را
پدر با همرهان رفت
دل با مویه گران شد
پدر به سُفره ی حق ساکت بود وآرام
من ضجه با یتیمان بر سُفره گاه ایتام
خورشید گرم بود و
کاشانه آن روز سرد
سیب کرده بود سرخ رو
من گونه های خود زرد
آیینه ی جهانم آن روز ترک برداشت
چون ترکه های گیلاس
شکسته در دستِ باد
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
توضیحاتی مختصر در مورد شعر
اتفاقات طبیعی واقع شده از جمله پرواز جوجه گنجشک در آن زمان خاص ویا سرخ شدن سیب بر درخت با توجه به موقعیت زمانی شاعر است چون لرستان چهار فصل است و ممکن است در شهری شکوفه بر درخت باشد ودر جایی دیگر میوه بر... ویا هم زمان دراستان دیگر متفاوت...