«گذر ایام »
خوش باش و غم ایام مخور
گذرد، ایام به کام یا ناکام ای بشر
که داند صدق و کذب اعمال را؟
که چشیده رنج همگان را؟
چو پروانه پرواز کن در دل آسمان
چو بلبل بخوان نه روی شاخه که زیر آن
بخوان و بجوی و بکوش و بخواه که حاصل شود آرزو
گر باشد توقف در راه نشود حاصل میل او
آنان که جویند و رفتند بالا ایام به کامشان شد
آنان که ماندن سرانجامشان ناکام شد
چشم به دست پدر نباش
الگو گرفته از بابا نان، آب داد نباش
برای خویش پدری باش سخت کوش
مادری باش دلسوز برای فرزندش
خواهری باش شیرین و مزاحگو
برادری باش همراه و پندگو
چو شدی آن کس که خواهی
به یادآر آن کس که بودی
نشوی فراموش از یاد همگان
چو رسد دستت به یاری آنان
عاقبت بنشین به تماشای جهان
بخفت و بخور تا برند تو را زین جهان
لباست شود چند متری پارچه سفید
منزلت شود به طول قد
نشانت شود سنگ مزارت
طول عمرت شود خط تیره میان تولد و مرگت
داند دوستی همین قدر و بس
سرانجام نفس را خدا داند و بس
محتوا خوب بود..
خوش آمدید
برقرار باشید