ملاحتِ سِرکه
ماه توو آسمون بود
ماهی تووی برکه
خُمره ،
مست میشد ز شراب ،
اگر نبود ، ملاحتِ سِرکه
روح ، مستأصل شده بود و می گفت :
رسواییِ دستگیریِ تن ،
تقصیرِ پِلکه
اگه دندون رو جیگر میگذاشت ،
اینجوری نمیشد
حالا بودنِ با اون نامحرمِ عاصی ، وثیقه ش ،
همقدرِ یه مِلکه
مَلَکه میگفت : شما آدما ،
اگه توجیه نبود ، به دنیایتان ،
چه میکردید ؟
اگه مُلای خشنِ مکتبخونه اینجا بود ،
چه میکردید ، با جُورِ فَلَک و، ضربه های تَرکه ؟
حالا دختر و پسر ، آزادِ آزاد ،
به لطفِ دو وثیقه ی بدونِ حرمت
وثیقه حرمتش و، کُرک و پَرش ریخت زیرا ،
پسره بعد از بازداشتگاه ، موتورش رُو سواره ،
دختره هم روو تَرکه
هنوز بعد از خدادسال ، ازمعتاده بپرسی
میگه مشغول به تَرکه
بعد ارمرگش ، از سرش بیفته اعتیادش ، بلکه
بچه هه هنوز، همقدِ هویجه ،
مادرپدرشو، سرِ خریدنِ چیپس و پفک و،
بستنی قیفی ، میکنه تَرَکه
میگی لکه دارشده دامنِ دنیا ؟
نه بابا کار ازاین حرفا گذشته
عرقِ بی آبرویی از پیشونیش میریزه یکریز، چیکه چیکه
دنیا سرتا پاش دیگه ، چرکه چرکه
یارو میگه به فِرِندِش :
ای تو تنها معبودم !
تو را از اعماقِ قلبم می پرستم
حالا میتونی بفهمون بهش که ،
این حرفا شِرکه
یاسین توو گوشِ خر،
که معنایی نداره
خوشبختانه هنوزاین قلم ،
دستِ ماست و،
حق گویی نمُرده
گرچه جنسِ قلممون ،
ز خیاله و ز کِلکه
سَرِهمین قلمِ نِی و پَر،
به دست گرفتن ،
به ما میگن : قراضه و،
یکریز میخندن کِرکِر
کاری به این حرفا ندارن
خلاصه ی صحبتم اینه که :
یه مقدار جمع و جور کردن خویشتن ،
بد نیست
آخه آدم نمیشه اینقدر وِل که
هنوز ماه توو آسمونه
ماهیِ پُرتقوا هم ،
شناکنان و،
بی خبر،
درون برکه
بهمن بیدقی 1402/6/12
زیبا بود
برقرار باشید