سه شنبه ۱۴ اسفند
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
من از آواز ِجغدی بر سر ِدیوار ،می ترسم
اگر قاری رود در خانه ی بیمار ،می ترسم
نمازم بارها گشته قضا ، شاید خدا بخشد
از این که دین و ایمانم شود ابزار، می ترسم
نمی ترسم من ازتانک و مسلسل ، موشک و رگبار
اگر چاقو کشِ ِناشی شود قهّار ، می ترسم
نه از دستانِ پر پینه ، نه از درد ِکمر یا پا
اگر روزی شوم بر دیگران سربار، می ترسم
سیاهی یارِ شب باشد در آغوشش شود آرام
اگر مرداد و خورشیدش شود انکار ، می ترسم
نمی ترسم اگر نرخ ِپیاز و گوجه ثابت نیست
از آن جنسی که مانده در تهِ انبار، می ترسم
اگر مسجد شود میخانه ، خادم میشود ساقی
اگر زاهد رود در خانه ی خمّار، می ترسم
اگر بی مایه بر مسند نشیند ظلم خواهد کرد
ز رقص دست بر کاغذ ، از آن خودکار ،می ترسم
نه از شاهان و سرداران، نه از دزدان و کلاشان
از آن خانی که روزی بوده بی مقدار، می ترسم
جوابش می دهم مسوول را از کارِ هر روزم
اگر پرسد که آیا خورده ای ناهار ،می ترسم
نه مفسد می شود مخلص ، نه خائن می شود مومن
اگر خائن شود مونس به یک دیندار ،می ترسم
به عشقِ بلبلِ شوریده روید یاسمن در باغ
اگر دهقان شود همسایه ی عطار ،می ترسم
سِزد بر شیر اگر سلطانِ حیوانات ِجنگل شد
اگر سلطان بگیرد شیوه ی کفتار ،می ترسم
نمی ترسم اگر روزی دو دستِ من قلم گردد
قلم در دستم ار بر دل زند یک خار، می ترسم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آموزنده و زیبا بود