شَطّ رنج

درود بانو
اجتماعی زیبا و با شکوه بود

درود بانوی گرامی
زیبا بود 🌺🌺👏

درود برشما بانوسمیعی عزیزم
بسیارزیباوپرمعنابود

درود بر شما بانو سمیعی

شعری زیبا خواندم از قلمتان

اما جسارتا نیمایی نبود

بمانید به مهر و بسرایید

افرین خانم سمیعی
زیبا

سلام و عرض ادب جناب بانو سمیعی نازنین
شعری بسیار بسیار زیبا
گریه با ید کرد وقتی شعر را خواند
درود بر شما بزرگوار بسیار عالی


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

درودبرشما زیبابود بانو گرامی وگرانقدر سرکارخانم سمیعی بزرگو🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
💙💙💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
💐💐💐💐💐💐
🌼🌼🌼🌼
💟💟💟
❤️❤️
❤️ار

درود بر شما بسیار زیبا و عالی

بداهه ای تقدیم شعر زیبای ادیب و شاعر گران مایه
بگویم درودی
به شاعر گل
که شعرش همه
نغز باشد چو مل

درود خانم سمیعی
عجب شعر با شکوهی
پر از طراوت تلخی
مرحبا

درود بانو سمیعی
بگو
چند غروب مانده
.
.
.
تا
رقص
در حلقه ی طلوع سپیدار
👏👏👏
عالی بود

درودتان شاعر بانو سمیعی ارجمند استاد گرانمهر☄️🌟🌟🍂🪴💯⭐⭐💐🪷🌲🌲


بسیار زیبا و دلنشین چندین بار خواندم و هر بار لذت بردم🌻🌼🤞🥀💫🏝️🧿🧿🧿

هنرمندی زیبا و دلنشین شما را با جان و دل خواندم،بسیار خوش خرام،زرین،وزین،افرینها،بتابید بر هنر و ادبیات ایران زمین🌟👏🙏🍂🌻🌾💮🌼🍃🪴🌺🔥🍀🌸💐🤞🌲🌷🏞️🌠🏜️🥀🌿🌛💫✨🌹🧿

شط رنج و شطرنج؛ چه ایده خوب و جالبی
درود بر بانو سمیعی گرامی و آگاه
نبض قلمتان سبز🍀 تنور دلتان گرم🌼

درود بر بانو سمیعی فرهیخته و اندیشمند
من شعر نیمایی را خیلی دوست دارم و این نیمایی نیز پرمغز و جذاب بود.
عمیق و تفکربرانگیز
به مهر یزدان بمانید با قلمی درخشان

درودتان باد
سرکار خانم سمیعی ادیب گرانقدر
بسیار زیبا بود

درود بر فیروزه جان
عالی بود

درودتان باد خانم سمیعی نازنین قلتان نویسا...شادزی..❤❤❤❤❤

درود بر شما بانوی ارجمند....
واژه هایم از توصیف این نوع شعر عاجز هستند....✅🌱🙏🏻🌷🌹

درود بانو
زیبا بود و پر مفهوم و دلنشین
قلمتان سبز و مانا

درود بیشتر شکل سپید داشت تانیمایی
زیبا بود

درود بر شما استاد بانو سمیعی گرامی 🌺🌺🌺
شعر زایباییف سرودید
چند غروب مانده
.
.
.
تا
رقص
در حلقه ی طلوع سپیدار
واقعا لذت بردم آفرینها 🌷🌷🌷

درود ها بر دوست اذیب ومهربانم
خیلی خیلی زیبا وفوق العاده بود
همیشه حرفی برای گفتن دارید هزاران افرین به این قلم
پایدار باشی عزیزم

سلام و درودتان باد

از پامنار تا چهارراهِ خیّام خیلی خیلی خطر کند خنده مهرهٔ عشق فحشِ پرسنلی قُورت، در چکمهٔ فهلویّات چند رسته استکان دسته‌اش بسته‌بندی، نشدن‌ها نقابِ پلنگِ صورتی را لایِ ساندویچِ وینچستر می‌زند گاز‌ِِ زودپز با پُز رَز یا رُز شاید هم... همهمه... قمقمه...

هرز کنتراستِ کوپه‌اش نیز تیز شود هم‌خارشِ دماغِ غارِ هوابُرد حوّا می‌خورد، یعنی معنی که در دهان‌درّهٔ پیچ‌مُهره می‌رسد به زهره گردنهٔ حیران حیوان می‌زاید‌ یا زیاد بی‌روز هفته، بگذریم!

یعنی گلوله فتیله‌اش را زیرِ بله‌خیرِ مسئله مرحله به مرحله با *ها* تبخیر و تعطیل، ما را در کجایِ ناکجا جا می‌گذارد!

یعنی حالا شرافت شلنگِ میلنگش یاتاقان، عشق عشوه‌اش سیگارِ برگ را در دستِ آدم، تا دُمِ دَمِ درِ پلاکِ پارسال پخش، بخش بخش می‌کند کلاسِ اوّل...

قُل قلِ سماور‌، سکوتِ منقل...

گوشی! گوشت هم که متورّم و گرانیت گرانی دیگر سنگ نیست!

اخبار، بیست‌وچی
خبر سوانح سوختگی!

دَمش گرم میرزا افکارستان پسرِ شمس‌المّاده که ساده منفرجه در ایستگاهِ مترویِ کرج_طهران مُرادش را مُرد، انگورِ عسکری را با رژ لبِ کبریتِ بی‌خطر خورد!

بی سیم
الو الو الو
شنبه صدایم را داری؟
جمعه، دوشنبه سکوتم را می‌شناسید؟
مُهره‌مُهره، پیچ‌پیچ، هیس!
شاید شنود می‌شویم!
نکند کفِ عملیات را دندانِ سربالایِ لولو خورده باشد!
خدا کند به ساعتِ گرینویچ بَر نخورد، پیچ‌مُهرهٔ شعر را خشک و تر، بُخورد!

آی
ای مُهره‌هایِ شطرنج
پیچ‌هایِ شط _ رنج
ضمنِ زبانم چه شد؟
انگشتِ لال‌بازی‌ام کی‌جاست!
آه ری‌را! حواست با من است؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعله
شط رنج
خیلی خیلی بعله

درود بانو سمیعی نازنین

سروده‌ی زیبایتان و برخی از دیدگاه‌های ذیل آن، مرا برانگیخت تا برشی از دل‌سروده‌ای طولانی از کتاب ترنم احساس را که سال ۹۵ نیز در پروفایل نخستم در سایت به اشتراک گذاشتم‌ و در دفترم موجود است، با مهر تقدیمتان کنم:

چقدر محو شوم هر روز،
در مات‌های آیینه‌ی احساسم؟
چقدر مات شود شطرنجِ دلم،
شاهِ رُخت را؟
تا کی ماهی قلبم،
در شطّ رنج،
شناور باشد؟
چقدر قلب شود،
دگرگونیِ دلِ من؟
بگو تا چند دریای دیگر،
تلاطم درونم،
باید طوفانی باشد؟
بگو تا چند موج دیگر،
باید اوج بگیرد،
سرکوبیِ ساحلِ احساسم؟
بگو تا چند؟
#زهرا_حکیمی_بافقی
کتاب ترنم احساس

ترس تو... شعری از زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس) از دفتر ترنم احساس نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۳۴ شماره ثبت ۵۴۰۳۳

درود بانو
بسیار زیبا سرودید

کرت های جاری کتاب نور
تب ماه در همهمه ی شب گندمزار
راه آفتاب گردانی

ثنای بوسه ها
رقص زرد سنبله ...


درود عزیزم ،فیروزه جان مهربان
لحظه هایت پراز نماز صبح افراها و رقص حلقه طلوع سپیدارها

و باز زیبایی قلم
از زبان بانوی فرهیخته
درود فراوان بانو سمیعی ارجمند

درودتان باد جناب استاد صادقی ادیب گرانقدر 🌞
به دیده ی مهر می نگرید مهربان 🍃🌺🌸
خوشحالم که از نظر ارجمندتان گذشت 🌸
صمیمانه سپاسگزارم از لطف و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌹🌱🌸 ☘️
پاینده باشید و سبز و هماره درخشان

🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱

درودها بانو

بگو
چند غروب مانده
.
.
.
تا
رقص
در حلقه ی طلوع سپیدار

درود بانو
زیبا سرودید . موفق باشید

در فرا دیدهای بی فردا...
عالی و زیباست اثرتون بانو
قلمتون سبز و اندیشه تون در اوج

درود بر شما فیروزه جانم
زیبا بود
موفق و مانا باشی در شعر و شعور
🌸🌸🌸🌸🌸
🍀🍀🍀🍀🍀