درود مجدد حق با شماست و باید مبسوط تر گفته بشه
همه عالم به همان صورت باطن بینم
نه چنان پست و بلند و ، نه چنین زشت و قشنگ
ارتباط هست اما قوی نیست اینجا یعنی که توی مصراع اول دارید از آرزوی دیدن باطن میگید
اما در مصراع دوم به جای شرح بیشتر مسئله و اینکه اون باطن چی هست که ارزوی دیدنش رو دارید چیزهایی رو برشمردید که نمیخوایید ببینید !
در صورتی که باید ادامه می دادید چی می خوایید ببینید این هم در نوع خودش تضاد محسوب میشه
برادر من چکار نظامی دارم ؟ من دارم سروده ی شما رو میگم اگه مبنا رو به نظامی گذاشتید نظامی چهل چله ی پی در پی داشته ، و اصلا شاید نظامی رفته باشه خودش رو انداخته باشه تو چاه
این به شما مجوز میده که خودتون رو بندازید تو چاه ؟
حقیقتا شما مثل برادرم هستید و از سر خیرخواهی میگم ، تقلید عاقبت خوبی نداره ، چون در نهایت باعث میشه شما به یک نسخه ی بدل تبدیل بشید
ایا این چیزی هست که این همه دارید واسش تلاش می کنید ؟
خلاصه کنم مولانا میگه :
خلق را تقلیدشان بر باد داد ...
این حرف خیلی عمیقه ، خیلی زیاد میشه سال ها بهش فکر کرد
در مورد اون کلمات متروک ، اگه تنگنای وزن نبود ایا به جای نازش از نام استفاده نمی کردید ؟؟
حقیقتا منم میخوام اشعار قوی تری بسرایید ، ولی مبحثی که هست وقتی زبان آرکائیک رو در پیش گرفتید نا خواسته در همان سیر قدیم تصاویر و مفاهیم و مضمون های قدیمی سیر خواهید کرد و این یعنی حد و مرزی برای شما وجود داره چون اینجا معمولا حرف های شما همان خواهد بود که پیشنیان گفتند ،
برادر ، دارم میگم برادر بدون دروغ و بدون ریا ، پس اگه چیزی گفتم الان جواب ندید کمی منطقی فکر کنید و اصلا هم لازم نیست جواب بدید فقط میخوام فکر کنید همین
غزل زیبا و دلنشینی بود..
شاد باشید