شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
پیرمردی زشت و اخمو و کچل
زندگی می کرد او در یک محل
بود تنها، همسر و یاری نداشت
هیچ فرزند و کس و کاری نداشت
میشدندی دور از او مرد و زن
چون بدیدی در مسیری راهزن
کودکان جمله فراری از برش
هیچ کس را ره نبودی بر درش
آنچنان تنها و بی کس گشته بود
خوی نیکو هم ز او برگشته بود
گشته چون بیمار مالیخولیا
هیچ کس بر او نکردی اعتنا
سالها بگذشت و روزی از قضا
در کنار پیرمرد بینوا
اهل بیتی ابتیا کردی سرا
خانه ای سرشار از مهر و صفا
دختری زیبا ز اهل آن سرا
باوقار و با وفا و با حیا
رفت بیرون دخترک از خانه اش
پا برون بگذاشت از کاشانه اش
دیده اش افتاد بر آن مرد پیر
او که از دنیا و اهلش گشته سیر
دخترک احساس بیزاری نکرد
دیدش اما زو طلبکاری نکرد
زد بدو لبخند آن روشن ضمیر
داشت عرضه هدیه ای بر مرد پیر
بود چون نور امیدی در دلش
در شب تاریک شمع محفلش
قلب او از عشق دختر می تپید
انتظار دیدنش را می کشید
دخترک بر راز او پی برده بود
سعی در جلب توجه می نمود
چند ماهی ماجرا بر این گذشت
تا ندیدش مرد را او هر چه گشت
نامه ای آورد پیکی سوی او
صاحب نامه همان مرد نکو
از همه دنیا چو دل آزرده بود
این چنین در آن وصیت کرده بود
ثروت خود را به دختر داده بود
مزد لبخندی که دل را برده زود
خنده برهر درد بی درمان دواست
خلق نیکو پادشاهی را رواست
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما بانو عجم بزرگوار سپاس خدا را که فرصتی دوباره داد تا در کلاس شما حاضر شوم بسیار بهره بردم از. درس شما 🙏 سپاسگزارم 💐 | |
|
درودبرشما بانوعزیز سرکارخانم عجم استاد بزرگوار من بسیار مفید بود احسن برشما 🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
درود و خدا قوت باااانو عجم بااانوی واژههای ناب | |
|
سلام و درود بانو جانم نقدتان را خواندم بسیار آموختم ممنونم از زحمات بانو جان مهربانم خداوند بهتون زیبایی ها و قشنگی ها عطا کند | |
|
سلام افسانه ی عزیزم ممنونم ازتوجهت مهربانم ان شاالله که توهم موفق باشی همیشه نازنینم مسیرکنکورتم به خوبی وموفقیت ردکنی ان شاالله | |
|
درود بر شما سپاسگزارم | |
|
درود بر استاد عزیز موفق باشید | |
|
با درود فراوان ، اولا تشکر می کنم از حسن توجه شما نسبت به شعر بنده و نقدهای مفیدی که ارایه فرمودید. ثانیا در مصرع ( تا ندیدش مرد را او هر چه گشت) دختر به دنبال مرد می گردد و او را نمی یابد. ثالثا داستان این شعر را در کتابی به نام داستانسرا خواندم که متاسفانه فراموش کردم در پایین شعر بنویسم. رابعاً تشکر می نمایم از نقدهای مفید و سازنده تان انشاالله مورد استفاده قرار خواهد گرفت. | |
|
درود بر شما سپاسگزارم | |
|
درودمجددبرشما جناب محمودی بزرگوار وممنون ازسعه ی صدر وانتقادپذیریتان بازم جسارتم راخواهیدبخشید بله دراون مصراع خطای دید من بوده تاندیدش مرداوراهرچه گشت، من خواندمش موفق باشید همیشه | |
|
درود بر استاد انصاری موید باشید | |
|
درود بر شما پاینده باشید | |
|
درود بر شما سپاسگزارم | |
|
سلام. داستان مال خودم نیست . من فقط داستان را منظوم نمودم. اصل داستان از کتاب داستانسرا می باشد. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بانام ویادخدا
وسلام برشاعربزرگوارجناب محمودی
مثنوی ای درظاهر عاشقانه ودرعین حال تعلیمی ،اخلاقی وحکیمانه بود
روایت زیبایی داشت وعلی رغم مشکلات ریزی که دارد لذت بخش بود خواندنش و
هدف ومعنای قشنگی دردلش داشت ...
واما مثنوی چیست؟
مثنوی یکی ازقالبهای قدیمی شعرفارسی است که هنوزهم رواج دارد درمثنوی هرکدام ازبیتها دارای قافیه ای مستقل ومجزاومتفاوت است مثنوی چون محدودیت قافیه ندارد ودست شاعربازاست تعداد بیتهاهم زیاداست مثنوی حداقل دوبیت دارد وحداکثری برای آن وجود ندارد
موضوعات مختلفی رامی توان درقالب مثنوی سرود ازجمله موضوعات،حماسی وتاریخی، عاشقانه،عارفانه،بیان مطالب تعلیمی واخلاقی
باتوجه به تعریف فوق شعرشما ازنظر قافیه وردیف ووزن مشکل چندانی نداشت اما چندمورد نظرمراجلب کرد
🧊ازجمله اینکه
شما دراین شعر ازکلمات بسیارقدیمی ای استفاده کرده اید که درزبان امروزفارسی ما اصلا استفاده نمی شود گرچه شعرتان روان وموزون است اما کلماتی مانند:
میشدندی،بدیدی،نکردی،بگذشت،نبودی... اینگونه اوردن افعال درزبان ما سالهاست که منسوخ شده وبهتراست که استفاده نشود
یاکلماتی مثل بدو،دیده ،ابتیاع،زو
🧊دومین مورد وجود ضعف تالیف درچندجابود ازجمله بیت اول مصراع دوم:
پیرمردی زشت و اخمو و کچل
زندگی می کرد او در یک محل
((او)) درمصراع دوم حشو است که به ضرورت وزن آورده شده وبهتراست که درست شود
پیرمردی زشت واخمو ومچل دریک محل زندگی می کرد نیازی به او نیست
کلمه ی ابتیا به معنای خریداری کردن اگر باشد غلط است ودرستش ((ابتیاع)) است
🧊ویک انتقاد اساسی هم دارم برپایان شعرتان:
چند ماهی ماجرا بر این گذشت
تا ندیدش مرد را او هر چه گشت
ببینید شما دراین بیت👆👆
گفته اید چند ماهی گذشت ومرد هرچه گشت اورا ندید وبعد دربیت بعدی فوری می گویید:
نامه ای آورد پیکی سوی او
صاحب نامه همان مرد نکو
خب اگر اوراندید دیگر نامه را چگونه به اوداد اینجا یک بیت کم داشت که گره شعررابازمی کرد باید می گفتید دنبالش گشت وپیدایش کرد وبعد برایش نامه فرستاد،اینجا یه گیری دارد شعرتان که باید درستش کنید
🧊دربیت آخرکه زیباهم به پایان بردیدش وپنداخلاقی قشنگی داشت ((خلق نیکو پادشاهی رارواست))
اخلاق خوب سزاوارپادشاهی است 👌👌👌
ولی مصراع اول راباید درگیومه قرارمی دادید چون این مصراع معروف است و ضرب المثل شده دربین مردم
((خنده برهر درد بی درمان دواست))
خلق نیکو پادشاهی را رواست
اگر دستی به سروروی شعرتان بکشید مثنوی خیلی زیبایی خواهد شد من نوعی باوجود ضعفهایش از داستان زیباو پند اخلاقی اش لذت بردم
وببخشید اگرکمی جسارت کردم
موفق باشید وبرقرار