دلا تو را به ميهمانیِ جهان خواهم برد
به کوی دوست، قبلهگاهِ جان خواهم برد
به نزدِ خندههای دو چشم مهربانِ خدا
همه ترانهی شور بینی، میان آدمها
تو را به دشتِ پر از عُلوفههای بهار
و خلوتِ خَرمنکوب کارانِ شمال
به کوههای پر از شقایقِ سرخ
و شبهای کویر و آفتابِ گرم و تُند
تو را به کهکشانِ دو چشم شوخِ یار
دیار عاشقانِ سرمَست و بی تکرار
به روستای زیبای گردنه حیران
میان مردمِ بی ریایِ بائیجان
بساطِ میهمانیمان صفایِ نان و پنیر
طنین موسیقیاَش، صدایِ رودِ مسیر
دلا خونِ دلی بیهُوده خوردم، شب و روز
تو را یک سَره آزردهام، تا امروز!
شب است، سَوار و اَسب اَبلق آماده است
که تا روشنی سحر بِتاخت، باید رفت
تو را به تماشای تپهی اَلوند
به سَراپردهِ رنگینِ صُبحی دلبند
به باغ گل سُرخ در سَماعِ سَروستان
میانِ چشمهی نور و دیارِ دلشدگان
و رقصِ شِکفتن، چو بوسهای پنهان
تو را به میهمانیِ جهان خواهم برد!
کسی دگر، چو تو را، به من نَسپُرد
هزار پیک اگر پیام بازگشت دهد مَرا
دگر نه بازگَردَم،
من از طریق این بار !!
سارا قاسمی
سروده جمعه ۱۲ اسفند
موفق باشید