شنبه ۲۶ آبان
بهاران غم شعری از محمد رسول بیاتی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۳۱ شماره ثبت ۱۱۹۰۰۹
بازدید : ۱۵۹ | نظرات : ۱۰
|
دفاتر شعر محمد رسول بیاتی
آخرین اشعار ناب محمد رسول بیاتی
|
در هوای بهاران
با رعد و برق و باران
شبانگاه پنجشنبه
در میان یک کافه
نشستم
تا اندیشه کنم یاررا
اما...
کمی آن طرفتر
فقط چند قدم
آن سوی یک میز
دلم شد دلهرهآمیز
قلبم چون به تپش افتاد
بغض به گلویم افتاد
می درخشیدش چون ماه
نه، او بود خو دماه
و من زیر چشم
با چشمان اشک آلود
با قطرات اشک در زلالیه چشمانم
نگاهش میکردم
انگار او در زیر باران بود
از برق زیبای چشمانش
از آن همه وقارش
گاه به او، گاهی به دستان لرزانم
مینگریستم
آه، من چرا می لرزم
از چه من میترسم
من چگونه اینجایم
او که آرامش است
جان را ز غم پالایش است
نگاهش می کردم
قطرات اشک مردانهام را
پنهان می کردم
ایکاش مردان هم میتوانستند
گریهها و نالههای خود را فریاد بزنند
میدانم وای میدانم
کمی بعدتر او خواهد رفت
و چشمان گریان من
با قلبی پر از درد
او را بدرقه خواهد کرد
و کاروان غم من
با کوله باری از درد
همچنان تنها در کویر حسرت
خواهد رفت
و باز میماند
همه غمها
با من سنگینتر
پر دردتر
بیشتر از دیروز
۱۰فروردین۱۴۰۲
پنجشنبه، کافه مفاخر
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
عاشقانه ی دلنشین وبااحساسی بود
اما در شعرسپید تصوبرسازیهاوآزایه های ادبی راباید بیشترکنید ...