درود بر شما استاد بانوی عزیزم
چقدر با این نقدی که خواندم متاثر شدم !
غمی عمیق درونم رخنه کرده😞😔
اشک ریختن هم دیگر آرامم نمیکند😞
بزرگ مردانی که برای وطن جانفشانی میکنند تا امروز ما در آسایش زندگی کنیم...
آخرهم ما هنور ناشکریم...
پدرانی که فقط از خود قای عکسی پوسیده و شکسته برای فرزندانشان به جا گذاشته اند...
مردانی که حتی از جان خود گذشتند حتی از تعلقاتی چون فرزندان و همسر و پدر و مادر؛ دل کندن تا به معشوق حقیقی برسند...
از چنبر نفس رسته بودندآنها
بت ها همه را شکسته بودند آنها
پرواز شدند و پر گشوند به عرش
هرچند که دست بسته بودند آنها
خداوند روح این شهید بزرگوار قرین رحمت کند
برای استاد هم دعای سلامتی و تندرستی دارم!
و یقیقنم دارم همانطور که گفته اند جای در آغوشش امن پروردگار است و چه جایی بهتر از آن جا...
هرچه درمورد این مردان آسمانی بگویم باز دلم آنگونه که باید راضی نمیشود...
مردانی که شهیدانه زندگی کردند تا شهیدانه به دیدار حق روند...
براستی که چه بزرگ مردانی هستند این شهدا
اول صبحی شعربسیارزیبایی خواندم ازقلم توانمندتان
شعری متفاوت بااشعارهمیشه تان درقالب نیمایی
راستش باخواندن شعرتان تکانی خوردم لرزی برجان ودلم افتاد...😔
لعنت به جنگ وکسانیکه که آتش جنگ را برمی افروزند وخودشان دوراز میدان به تماشا می نشینندجنگی که سالهای سال بعداز اتمامش عوارض ومصیبتهایش برای جامعه وبخصوص سربازان ورزمنده گان وجانبازانش باقی می ماند ولذت زندگی را از خودو خانواده هایشان می گیرد ...
دراین میان رزمندگان جانباز وخانواده هایشان ازهمه مظلوم ترندبخصوص جانبازان شیمیایی که سالها هم باید با عوارض جسمی وروحی باقی مانده ازجنگ دست وپنجه نرم کنندوزجر بکشند ..
نمیدانم چقدرازشعرزیبایتان رادرک کرده ام
اما به نظرمی رسد شاعر دارد با قاب عکس قدیمی پدرشهیدش درددل می کند
درواقع یک خاطره بازی شاعرانه وعاشقانه با پدری که نیست
سلام ای آخرین جامانده ی پوسیده بردیوار
اگر اشتباه برداشت نکرده باشم جامانده ی پوسیده بردیوار همان قاب عکس قدیمی پدراست که روی دیوار اتاقش مانده
صنعت تشخیص دراین بند بسیارزیباوالبته مستترشده شاعربه قاب عکس جان بخشیده
این قاب عکس آخرین جامانده از پدری است که دیگرنیست درقید حیات پدری که روزهاست رفته
ودرادامه اززمین هیز وتکرار زمان می گوید
زمین همچنان ناپاک است و بد چشم
جنگ وخونریزی پایان ندارد و درتکراراست
بسامدهای بی مقدار کنایه از چیزهای تکراری بی ارزش رفت وآمدهای تکراری شاید منظور چرخه ی زندگی است که مرتب در تکراراست یکی می رود ویکی می آید ....
و درادامه
وحس شاعری با ردپای ناقص افکار
همین جا صبر کن یکدم
کنار ذهن دلشوره
سوالی را که می پرسد برای پاسخ انکار
چرا این قدر کم جانی؟
واینجا باخودش درذهنش کلنجارمی رود فرزندی که هنوز پس ازسالها نمی تواند راحت کناربیاید بانبود پدرش بایک عالمه سوال که جوابش راهم میداند اما هنوز آنجورکه باید هضم نکرده اینگونه مظلومانه رفتن پدرش را و درذهنش کلنجارمی رودمدام ودلشوره دارد که چرا باید اینقدرزود برود وتنهابگذاردشان
چه داسی شیشه ی باریک قابت را درو کرده؟
چقدراین پاره زیباست بایک سوال شاعرمخاطب را به چالش می کشاند
درظاهربه نظرمی آید ازترک روی شیشه ی قاب عکس حرف می زند ولی درواقع اینجا هم کنایه ی عمیقی دربطن جمله هست
این جمله کنایه دارد این داس همان گلوله های وحشی جنگه همان موادشیمیایی که زخمی کرده روح وجان پدر را و بعدازتحمل سالهادرد ورنج ناشی ازموادشیمیایی جانش را گرفته وداغش بردل خانواده مانده
ودرادامه هم ازدندان مصنوعی که از پدرجامانده حرف می زند
و دندانی که یادت را
میان دشت قالی ها ولو کرده
چقدرزیبابود این پاره
ودربند بعدی هم بسیارزیبا با اشاره به آیه ۵۸ سوره ی مبارکه یاسین سلام می دهد برپدرشهیدش برپدری که دربهشت است
سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (سلام سخن پرودگارمهربان به آنان است)آنان برطبق چند آیه ی قبل این سوره منظور بهشتیان است
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ «55»
بى شك اهل بهشت در آن روز به خوشى مشغولند.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ «56»
آنان و همسرانشان در زير سايهها بر تختهاى زينتى تكيه مىزنند.
لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ
سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ «58»
در آن جا (هر گونه) ميوه براى آنان مهيّا است و هر آن چه بخواهند برايشان موجود است. سلام، سخن پروردگار مهربان به آنان است.
که البته به ضرورت وزن کوتاه شده
سلامٌ قَولَ مِن رَبٍ
سلام سخن پرودگار است برای آنان یعنی اینکه
آرامش وتسلیم وسلامتی برای اهل بهشت است ودرآغوش امن پروردگاراشان آرام گرفته اند...
برای قامت پوسیده ی بابای در چلوار
چلوار پارچه ی پنبه ای سغید آهارداراست که ازان برای ملافه وپیراهن وجامه استفاده می شود ودراینجا به معنای همان کفن است
وچه زیبا درآخرشعر شاعربا ارزوی آرامش برای پدرش بااین آیه درواقع روح خودش راهم تسکین می دهد وبه خودش دلداری می دهد چون می داند جای پدرش درآغوش مهربان خدا وبهشت ابدی جای بدی نیست ودرآرامش وآسایش است ودلشاداست به همین باور زیبا
زبان امروزی ،اندیشه ی نو،وپرداخت عالی ازویژه گیهای تمام اشعارشماست چه کلاسیک وچه دیگرسبکها وقالبهای شعری مثل موم دردستانتان است وبسیارخوب ازعهده اش برمی آیید چیزی که ازیک شاعرامروزی انتظارمی رود واین حاصل تلفیق علم با هنرو استعداد خداوندی ای است که دارید
ببخشید اگر خاطرتان مکدرشد استاد عزیزو من شاگرد نتوانستم حق شعرتان را آنگونه که باید اداکنم فقط برداشت سطحی خودم بود ازکلام دلنشینتان...
روح پدرشهید عزیزتان شاد وقرین آرامش
وسایه مادرعزیزتان سلامت وپایدارباشدبرسرتان ان شاالله