سایه ات چون بر سر است، سر نور میخواهد چکار؟
منت خورشید، این مغرور میخواهد چکار؟
سر نهادم روی مُهرت واجب الاجرای من
سر نهم خود روی دار، مأمور میخواهد چکار؟
من که با میل خودم در دام تو افتاده ام
صیدِ تو تیرِ تو را از دور می خواهد چکار؟
چشم هایت در دُهُل کردست تا خارم کند
عشق تو رسوای هر شیپور میخواهد چکار؟
توی اوجِ نقطۀ شهناز ضربت میزنی
چیره دست است و مرید در شور میخواهد چکار؟
قله های شاه بیتم را به خاک مالیده ای
فاتح جنگ حاکم منصور میخواهد چکار؟
باز هم با این همه از من برائت می کنی
خان دنیا رعیت مستور میخواهد چکار؟
دام را پهن کرده ای حالا شکارش مال توست
گرگ زخمی هم سگ معذور میخواهد چکار؟
گفتی که آگه نبودی قصد من از دوستی ...
ساقی میخانه پس انگور میخواهد چکار؟
گر که از مستان هزاران عیب داری در نظر
خود شراب موی تو مخمور میخواهد چکار؟
پس نگفتی آخرش گر مِهر ما داری به دل
این دلت دلداده اش در گور میخواهد چکار؟