شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
شنیدی باد و خاک و آتش و آب
بگفتا هر یکی من باشم ارباب
بگفتا آب من اصل حیاتم
که هر جنبنده ای را من نجاتم
رخِ گیتی ز من آباد گردد
همه هستی ز من بنیاد گردد
چو نوبت از برای خاک گردید
بگفت : انجاس از من پاک گردید
همه روییدنی ها باشد از من
برای روح، انسان را شدم تن
ز بعد خاک ، باد آمد به میدان
بگفتا من سپاهم بر سلیمان
که فرمان می دهم بر ابر و باران
درخت و گل شود از من فراوان
ز بعد هر سه آتش کرد فریاد
منم برتر ز خاک و آب و هم باد
نماد پاکی زرتشت هستم
چو آب و خاک را من پشت هستم
فروزان می کنم دلهای غمگین
دهم گرما بر انسانهای مسکین
پلیدیها زمن نابود گردد
پلشتی های عالم دود گردد
چو شیطان ناخلف گردید بر من
بدست خویش سوزانید خرمن
چو بازار پرخاش اینجا رسید
که هرکس خودش را فراتر بدید
خداوند سبحان بفرمود: هان
هم انسان بود برترین بی گمان
ندارد فضیلت کسی از شما
که قدری نیابی چو باشی جدا
نباشد یکی برتر از دیگری
همه خیر هستند چون بنگری
چو اسب است هستی، شما دست و پا
سوار است انسان رسد تا خدا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیباوحکیمانه بود