نگاه گرم تو دیوانه می کند دل را
خیال روت پریخانه می کند دل را
نشسته بر گسل این چشم مانده بر لب تو
تبسمی ز تو ویرانه می کند دل را
شرابشار مدامی است موج گیسویت
که پای بسته ی میخانه می کند دل را
اگر گذشت ز کویت دگر نجوید باز
کسی ز پیش تو پیدا نمی کند دل را
پرنده ایست هوایت که هر چه اسفند است
ز راه می رسد و خانه می کند دل را
کجای این شب تاریک می توان گم شد
که شمع روی تو پروانه می کند دل را
سرم سرای خیالات خیل لیلی هاست
جنونت عاقبت افسانه می کند دل را
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.