درود و عرض ادب و ارادت محضر شما استاد بزرگوار جناب آقای عزیزیان ارجمند
سپاس بیکران بابت توجه و راهنمایی های ارزشمندتان
خوشحالم که باز هم کاستی های شعرم را گوشزد فرمودید
با توجه به فرمایشات زلال شما کمی شعرم را چکش کاری نمودم
که تقدیم حضور ارزشمند شما و دیگر عزیزان می نمایم
سپاس بیکران استادبزرگوار
🌹🌹🌹
از این بالا نشینی ها که هر نخلی خبر دارد
خودم دیدم که دست نارس انسان تبر دارد
نمی دانم چرا در سایه های زخمی ام هر شب
درختی ریشه در خون ساقه های نیشکر دارد
کنار برگ برگش خوشه ای از زخم، پی در پی
شبیه کولی آشفته ای رقص کمر دارد
بکَن سرپنجه های ترس را از شبه اوهامم
که بر همخوابگی با نعش رویاها نظر دارد
میان های و هوی ذهن مسلولم توقف کن
بچین هر فکر سمی را که ساطوری دو سر دارد
بنوش از زخم های کهنه ام خون مباحم را
دهان تشنه ات را دشنه ای دیگر، سپر دارد
بریز از بال های خسته ام رد قفس ها را
نپرس از خود چرا او از پریدن ها حذر دارد
درو کن از وجودم خوشه های درد را وقتی
زنی با دلبری از کوچه ات قصد گذر دارد
🌹🌹🌹
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه