فضای عشق جنگی شد عزیزان
فلک گرگ و نهنگی شد عزیزان
ز بس مردم برفتند جانبِ غرب
اروپا کوته سنگی شد عزیزان
به کشور ماندم و کردم گذاره
جمعِ یاران فرنگی شد عزیزان
محبت کاکه گی شد در تهی خاک
به هر جا چشم تنگی شد عزیزان
وفا و پاسِ نان شد قصهی مفت
روابط رنگ رنگی شد عزیزان
سواد آمد به حد اقل خویش
مناط ما گرنگی شد عزیزان
یکی بر جانِ یکدیگر که بینی
سگ و مرغِ کلنگی شد عزیزان
برادر تشنهی خون برادر
پدر درمانده ننگی شد عزیزان
سخن را آبروی گوهرش رفت
گرم حرفِ جفنگی شد عزیزان
مقامِ حکمت و دانایی امروز
به معیار دبنگی شد عزیزان
ز بیکار و بی مضمونی مردم
جمعی چرسی و بنگی شد عزیزان
چو شیطان دید در بام طویله
خرِ بیچاره عنگی شد عزیزان
دیگر ها پیش و ما با پس روانیم
نمیدانم چه رنگی شد عزیزان
تملق هرزه گی شد شیوه روز
خیانت ها زرنگی شد عزیزان
حیا رفت از جوان ما همان روز
که تنبان اش پلنگی شد عزیزان
کسی گر لقمهی نانی به کس داد
به هر جا دنگ دنگی شد عزیزان
چنان شد روزگار خلق دشوار
توانگر ها تبنگی شد عزیزان
نفس دزدی باید زندگی کرد
نفس چون مار زنگی شد عزیزان
بود بهتر که چشمِ خود ببندم
که بدرنگی قشنگی شد عزیزان
دیگر محمود و صدها همچو محمود
به خواری و ملنگی شد عزیزان
--------------------------
بامداد چهارشنبه
۱۴۰۱/۰۷/۱۰
که برابر میشود به
2022/12/28
ترسایی
سرودم
مفهومی و جالب بود