🌹به نام خداوند بخشنده و مهربان🌹
زمستان به درازا کشیده شده است
درختان خسته از برهنگی،خواب بهار می بینند
نرگس های باغچه،عطر انتظار دارند
خطّ فاصله زیاده شده،بین انسان و انسانیت
دختری در خیابان ایمان خود را کشته است
و در فکر قتل بعدیست...اول وجدان بعد هم حیایش
کودکی در کنار خیابان می لرزد...
از گرسنگی ست یا ترس،نمی دانم
مردی هم به بهانه ی دست های خالیش
وطن می فروشد...
چه میشه گفت: ...
در این آشفته بازار
آنکه سود می برد کیست؟
اما...
خارج از هیاهوی ایام
مادری در کنج خانه
می کند دعا برای باران...برای ایمان...برای فرج...
خدا را قسم میدهد به خون فرزند شهیدش
جوانان را حفظ کند
نگهداری کند...
و خدا مانده است حیران...
که چه باید کرد...
دعای مادر یا گناه دختر...؟
مهدی(عج)اشک میریزد...
برای این جهل و جهالت های بشر
و غیبت همچنان باقیست...
ایستگاه جمعه را می گذرانیم
بدون آنکه، آن مسافر عزیز بیاید
بدون آنکه چشم ما روشن شود به جمالش
کاش کسی بیدار کند کوفیان زمان را
از خواب جهل و نادانی ای که در آن دست و پا می زنند
کاش بیاید...
پس نوشته:از درد های دل منتظرم بود...💔
(اللهم عجل ولیک الفرج)
دلنوشتهای دردناک بود
در عینحال زیبا
اللهم عجل لولیک فرج