با درود و عرض ادب خدمت تمامی دوستان و اساتید محترم
این سروده یکی از تازه ترین سروده های بنده می باشد که با ارسال پیامک آن را به دوست و برادر بسیار عزیزم سیامک کیهانی تقدیم نموده ام
جای دارد برای باری دیگر نیز این سروده را به ایشان و جناب آقای احمد زاده ی عزیز و هنر دوست تقدیم نمایم که موجبات حضور بنده را در این محفل گرم ادبی فراهم آوردند
بتی در سینه پروردم که جان را مایه می بخشد
گل رخسار او سنبل چو چتری سایه می بخشد
شرر از مهر می گیرد لب لعل گوهر بارش
به ذهن خفته ام آیت به رنگ آیه می بخشد
به بزم زندگی هر آن چو تیری از پیم جوشد
به رودم غسل بخشیده ز فرعون دایه می بخشد
هوای عطر آغوشش نمی افتد مرا از سر
گدای لا ابالی را به دل سرمایه می بخشد
روانم تاخت می تازد به پشت زین باورها
نگر در کوی جان درری مرا همسایه می بخشد
به رزمم چون مهیا شد حسد از بدو پیدایش
بتم با واژه ای ایمن خرد از پایه می بخشد
طلایه دار مهرم من به بام گنبد گیتی
به پیکی ساقیا جامت صنم پیرایه می بخشد
در وزن مفاعیلن/مفاعیلن/مفاعیلن/ مفاعیلن