يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مرجان آزرم نوایی
آخرین اشعار ناب مرجان آزرم نوایی
|
زندگیمان جز سرابی بیش نیست
خام وگس چون طعم خرمالوی نارس
حس غربت راببین اندر دل مرغ هوا
در میان آسمان بی نهایت
وانگهی باور شدست
آدمی در جهل و خوابست
لیک در جهل مرکب
خوب و عالی
صاحب رای و تعالی
برترین کائنات و
اشرف خلق سماوات
حیف بنیادش خرابست
دوش دیدم در کنار کورسوی آتشی دور پیر مردی را به مستی
سرخ و میگون
اوفتاده در بیابان
گریه ها میکرد از سودای هستی
از زنان تن فروش منتظر اندر خیابان
کارگرها عاجز و درمانده از نان
کودکان با کفشهای پاره پاره
وای بر ما
وای بر ما
گشته کابوس شبانه بهرشان رویای باران
چشمهایم پر زاشک و تیر بر قلبم کشیده
وای برچادرنشینان بی پناهان زاغه های غرب ایران
با شروع این زمستان
گفتمش جامی بده لبریز از می
یا که نه خمره عطا کن
چون که جان من شده زار و پریشان
لیک دیگر دل من با می شیراز سرانجام ندارد
غم بسان کوه می ماند فراز قلب مرجان
مرجان آزرم نوایی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درکدبرشمابانوی عزیزم