سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        ( دلبر خیالی....! )

        شعری از

        افروز ابراهیمی

        از دفتر " ضامن آهو " نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۱۸ شماره ثبت ۱۱۵۹۲۶
          بازدید : ۳۵۱   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افروز ابراهیمی

        عاقل کجا دهد جان بر دلبر خیالی
        یا بذر گل بکارد در بافت های قالی
        شاید گیاه روید اندر نسوج این دار
        بی مهر آن سیاوش این بزم گشته خالی
        ای کاش گردنم را با زهر تیغ شویند
        نی طبل غم بکوبند اطراف این حوالی
        هر دم رسد ز محبوب یک داستان تازه
        باید که تن سپارم بر کیش بی خیالی
        از فوج فوج این شهر آشوب گشته قلبم
        بر بستر خیابان  کی  خفته اند اهالی؟ 
        فرتوت و زار گشته کشور گشای قلبم
        گفتند آن طبیبان خورشید در زوالی
        سر بر لوای مادر بنهاده آخرین دم
        بر پیکرم بخوانید امشب نماز عالی
        اقلیم عشق دارد یکصد هزار عاشق
        بیست و چهار مکتب چون چشمه زلالی
        هفتاد یار مه رو چون اختران بتابند
        پنهان غرض برد دل بر دختر شمالی
        آوازه ی نفیرم پیچیده در نوائی
        نای سخن نباشد چونان زبان لالی
        آغوش می گشاید معشوق بی بدیلی
        هفت بوسه نذر این راه دارد عجیب حالی
        قربانی نفس ها فریاد شوق سر داد
        برگرد سوی خانه, ای کودکی که کالی!  
        آرام جان نباشد این خاک سرخ گویا
        طوفان به پا نمایند ریزه خوران والی
        باران بخل بارید از  آسمان مجنون
        آنقدر خون بگرید تا رفع خشکسالی
        کنج قفس لمیدن از بهر دانه ای خرد
        بهتر از آن پریدن تا بشکنند بالی
        باری سیاه گردید این روزگار منحوس
        تیشه بزد به ریشه بر ساقه ی نهالی 
        «افرا» شهید گردی در جنگ شعر بازی! 
        صد چاک کن غزل را با واژه ی مثالی
        آید بهار روزی در بطن این زمستان
        موعود و هم مسیحا میلادی و جلالی
        ................................... 
        پ. ن
        سهم ما از این آب و خاک چه بود....؟ 
        وقتی مختار بر قفس پوسیده ی عاریه ای هم نیستیم
        ما را چه به جماعت....؟ 
        حال آنکه  در خلوت خود
        نان اسارت می پزیم..... 
        و زندان منحوس ما را  مسیر سبز نمی باشد
        بلکه  دنیایی سرشار از تیرگی و تاریکی
        نه خورشیدی شراره می تابد
        و نه ماهی لبخند....! 
        فقط پنجره هایی که  دیوارهای  بلند را
        احاطه نموده اند....! 
        تنهائی.....! 
        آخرین گزینه ی  توفیقی
        تحفه ای که  ترحم های نابجا
        به ارمغان آورد.....! 
        این بود سرنوشتی که خود 
        آگاهانه رقم زدیم......! 
        ................................. 
        افروز ابراهیمی _ افرا
        ساعت یک بامداد  چهارشنبه
        آبادان
        30 /  9 / 1401
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0