سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 آذر 1403
  • روز نيروي دريايي
26 جمادى الأولى 1446
    Wednesday 27 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۷ آذر

      تا اخرین نفس

      شعری از

      روح اله سلیمی ناحیه

      از دفتر عشق سیاه نوع شعر متن ادبی

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۰۹:۳۴ شماره ثبت ۱۱۵۷۵۰
        بازدید : ۲۷۸   |    نظرات : ۳۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر روح اله سلیمی ناحیه
      آخرین اشعار ناب روح اله سلیمی ناحیه

      روزی که اخرین طلوع خورشید برای  من بدون تو و اولین غروب من به دور از تو خواهد رسید،
      درست وقتی که از تمام این جهان، دنیای من نفسهای آخرم هست که به شمارش افتاده اند،
       جهد خواهم کرد در ان لحظه ای که هستی ام تنها یک نفس آخرم هست تو نیز باشی،
       ان دم که اخرین نفسم در امد یاد و خاطرت را از من بیرون اورد تا اخرین نگاهم را بدون پلک زدن بر ان نفسم بدوزم که اگر فکری هنوز هست تورا با ان نفس در رفتن ببینم و بیندیشم که تا اخرین نفسم ماندی ودرست وقتی جانم بران نفس بند بود ان را نیز باخود بردی  
      بعد از سفرم از این جهان نمی دانم کی و کجا و از چه کسی خبر رفتنم را خواهی شنید اما مطمئنم ان خبر را ان اخرین نفسم برایت می رساند،
      دوست داشتن زیبا بود ، 
      عشقی که خاموش نشد
       سالها در جنگی برای صرف هزاران دلیل تا خاموشش کنم 
      اما فقط یک خواستنی با عمقی بی انتهایش نگذاشت ،
      این روزها دیگر نه می خواهم کنار گذارم و نه کمترش کنم 
       بلکه چنان با یک عشق ِ درونی  اخت شده ام که از هر عشق و عاشقی واقعی زیباتر است 
      بیشتر روزهایم در تنهایی و در خیالاتم می گذرد
      شروعی از بهار تا امدن پاییز 
       واز پاییز تا بهار 
      چنانم بر این افکار که گویا طبیعتم با طبیعت یکی شده 
      طراوت و زندگی و زیبایی
       زردی و اندوه و سردرگمی و سردی،
      در تاریخ عشق من روزگار با دقت و همتی تمام و شروع می شود
       اما شدت و حدت عشق با تمام رفت و گذرها در کمال و زیبا شدن است  
      چون هنوز 
      تورا در خیالم هر روز باخود به زیبایی های بهار میبرم در ان دشت ها و کوههایی که هر وقت بودی با تمام شوق تماشا می کردی ، در چمن زارها در لابه لای عطروبوی تازه طبیعت عطر تورا میگیرم  دست هایت را به دست بهار می دهم تا بمانی و من هر روز پیدایت کنم 
      تا ببرمت به کوچه های گرم و زیبای تابستان زیر درخت ها و گندم زارها 
      در نگاهی بی پایان بر افقی از دیدن
      دوست ندارم هیچ وقت از تابستان بگذرم 
      دیدن برداشت گندمها مرا مضطرب می کند 
      افتادن میوه های رسیده چشمانم را پر اب ،
       مگر هرچیزی  که به اوج و کمال رسید باید تمام گردد ،
       سکوت درختان بعد از چیدن میوه ها چقدر غمگینم می کند 
       گویا هیچ حواسی نمی ماند برای زیستن وبرگ و بالش و کم کم می ریزد 
      در انتهای تابستان چون گم کرده ای که هستی اش را پیدا نمی کند
       به هر سویی در گذرم 
       روزی با رودخانه ها 
      روزی با کوهها
       روزی با جنگل
       روزی با غریبه ها
       روزی با خیابانها ، 
      چرا اینگونه وحشت اور است هر چیزی در جانکاهی است ،
      ان روزها مرا نیز چنان شد 
      در نهایت عشق و دوست داشتن
       در رسیدنِ یک عشق زیبا ،
      ناگهان کم رنگ تر و کم حرف تر و کم توجه تر شدی 
      و رفتی ..
      چقدر سخت بود سردی نبودنت را در خیال زرد پاییز باید تحمل کرد چقدر سخت بود مسیرهای پوچ زندگی را بادروغ سرهم کردن
      وای از ان نم نم اول باران را که چون رگبار گلوله بود بر من
       هروقت باران می امد گم میشدم تا نباشم 
      گذشت روزها و هفته ها، شمردم ماه ها را ، تحمل کردم سال ها را تا بفهمم که عشق زیبای اش بر همین است که درلا به لای تمام این اندوه وغم ها 
      گم نکردن را خوب بلد است 
      عشق همین است ،
       همین یک قطره اشک الانم ، 
      همین گوشه ای نشستن و نوشتن الانم ،
      همین مرور تمام روزها در هر روزم ،
      همینکه هیچوقت نتوانی رها کنی را ،
      هرچند در ظاهر چیزی برای رها کردن نباشد ،
      و مثل همیشه که حتی در تلخ ترین لحظاتم نیز تکرار کردم باز هم می گویم 
      آرزو می کنم هرجا و هر آنت کنار هر حس و حالی زیباترین و شادترین روزها را داشته باشی .....
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      رحیم فخوری
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۵۶
      بادرود واحترام خدمت ا ستاد سلیمی عزیز
      با اجازه تون دارم تجزیه تحلیل می کنم متنتون را
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۸
      درود و احترام استاد فخوری بزرگوار
      لطف دارید بر حقیر
      حقیقتش من شاعر نیستم نویسندگی ام همینطور
      چون هر چیزی بنویسم بیس دیقه تا نیم ساعت بوده بدون فکر و با احساسم
      اما به شدت حقیقت را دوست دارم خوب یا بد
      از دست این متن نتوانستم رها شوم
      بنظرم عشق اصلا چیزی که گفتند نبوده
      یجورایی ظلم و جور وستمی شبیه خودکشی است
      عشق را به ما درست نگفتند و ما نیز کج دیدیم اما واقعیتش مرا خم کرد
      منتظر تحلیل شما هستم
      سپاس🌷🌷
      ارسال پاسخ
      رویا ادیب (نازبانو)
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      رحیم فخوری
      رحیم فخوری
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۱۶
      سلامی دوباره
      چقدر خوبه آدم عاشق باشد
      چقدر دلنشین است آدم از عشق بنویسد
      عشق بزرگترین هدیه آسمانی خدا به مجموعه طبیعت که شامل انسانها نیز می شود
      کسی که عشق را تجربه نکرده نمی تواند قضوات منصفانه داشته باشد
      و اما ...
      عشق مراحلی دارد و من نمی دانم شما در کدام مرحله اش قرار دارید
      مرحله آخر گریز از محبوب و پناه بردن بخود عشق است که این برای خودش فلسفه ایست عزیزم
      رحیم فخوری
      رحیم فخوری
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۲۰
      البته شکسته نفسی فرمودید به هیچ عنوان نمی توان منکر قلم ژرفناک وتوانای شما شد
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۵:۴۱
      وجودتان بی غم و اندوه جناب فخوری عزیز
      اینکه فرمودید در انتها پناه بر خود عشق بردن علی بود
      ولی دران مرحله دقیقا میفهمید که درست در ابتدای عشقید یعنی تازه به ابتدایش رسیدن است حس و حالش را اصلا نمی توان گفت ولی چیزی شبیه اگاهی حقیقی است نه می شود کنار رفت و نه اصلا اختیاریست اما میدانم که عذابیست واقعی ولی شیرین در نهایت تنهایی
      🌹🌹🌹🙏
      رحیم فخوری
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۵۶
      تقدیم به شما خندانک
      طوبی آهنگران
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۶
      سلام جناب سلیمی درود بر شما بزرگوار بسیار عالی سروده اید شما
      هر سو ی در گدرم
      روزی با رود خانه
      روزی با کوهها
      روزی با جنگل
      روزی با غ ریبع ها
      روزی با خیا با نها
      احسنت بر شما
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۹
      درود و احترام بر بانوی گرام شعر ناب
      باتمام وجود سپاس گزارم
      🌹🌹🌹🌹🙏🙏
      ارسال پاسخ
      رویا ادیب (نازبانو)
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      تکتم حسین زاده
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۰۶
      درود استاد سلیمی
      عاشقانه ی زیبا و غمگینی بود

      گذشت روزها و هفته ها، شمردم ماه ها را ، تحمل کردم سال ها را تا بفهمم که عشق زیبای اش بر همین است که درلا به لای تمام این اندوه وغم ها
      گم نکردن را خوب بلد است
      عشق همین است ،
      همین یک قطره اشک الانم
      همین گوشه ای نشستن و نوشتن الانم .....

      تحفه ی عشق برای همه متفاوت است
      یکی وصال نصیبش میشود....یکی فراق....دیگری خاطراتی شیرین و تلخ و شاید بهترین تحفه اش تجربه و پختگی باشد
      بهترینها نصیبتان⚘⚘
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۵۲
      درود بانو حسین زاد بزرگوار
      امروز تصمیم داشتم شعر ترکی که دیروز نوشتم بذارم
      می خواستم ترجمه کنم که خیالم در گذشته درگیر شد
      عاشقانه من تماما اندوه است اما ندیدم که عشقی در اصل و ذاتش چیزی جز اندوه باشد مگر اینکه گذری بوده و عاشق و معشوق از چنگش فرار کردند
      عشق ظالمترین و داناترین دشمن ادمه
      سپاس 🌹🌹🌹🙏
      ارسال پاسخ
      رویا ادیب (نازبانو)
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      تکتم حسین زاده
      تکتم حسین زاده
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۳۴
      درود مجدد استاد گرامی
      امیدوارم به زودی ثبت کنید تا از خواندش لذت ببریم
      به گذشته ها فکر نکنید...یاد گذشته ها روح و جسم ادم را پیر میکند
      امیدوارم از این به بعد زندگی برایتان تماما شیرینی و شادکامی باشد
      عشق ظالم نیست متاسفانه بعضی معشوقه ها ظالمند
      ایامتان پر از شادی و عشق⚘⚘
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۸
      درود برشما جناب سلیمی عزیز

      بسیار عالی و
      پر احساس بود خندانک

      انشاالله که به مراد برسید آمین خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۵۴
      درود و ارادت استاد فتحی عزیز و بزرگوار
      سپاس گزارم 🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      رویا ادیب (نازبانو)
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۲:۰۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۹
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۲:۰۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      رویا ادیب (نازبانو)
      پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۲:۰۱
      درود بر استاد قلم و اندیشه های ناب جناب سلیمی بزرگوار خندانک خندانک
      مثل همیشه ناب ناب خندانک
      سلامت باشید و پاینده خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۵:۴۵
      درود بانوی ادیب و عزیز این لطف شما بزرگواری شماست
      مطمعنم شما شاعری بزرگ می شوید
      🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۳۱
      درود بر رفیق عزیز و آگاهم روح‌اله جان سلیمی
      با احساس بود برادر
      نبض قلمت سبز
      تنور دلت گرم خندانک خندانک خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۵:۵۴
      امیرجان خوب باشی رفیق
      امیدکه با نابودی جهل و خرافات حالمان روشن و شاد باشد
      وجودت بی بلا و نیکبخت🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۱۷
      الهی آمین خندانک
      به امید اون روز
      همچنین رفیق جان خندانک
      محمد گلی ایوری
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۶:۳۷
      سلام و عرض ارادت جناب سلیمی
      در خوانش اول که بسیار عاشقانه همراه با شکوه و نالیدن به نظرم آمد
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۱
      درود جناب ایوری عزیز
      رنج یا شکوه واجبه راه است
      و من شاید نوعی مسیر را که پیمودم گفتم
      🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      رحیم فخوری
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۰۹:۵۰
      روح الله جان آخرین مرحله ظهور شعور است
      نیاز پدا نمی کنی هرلحظه به دیدن معشوق چرا کخ به هر چه بنگری اورا می بینی عشق مقام ترفیع می یایبد برای هدیه به یار چیزی را لایق او نمی یابی در واقع به منزات عشق می رسی اگر به ماهیت معشوق دست ببری یک انسان معمولیست انچه اورا در دیده شما به عرش رسانده همین عشق ، واینجاست که
      شما آکاهانه از همه چی بریده به عشق پناه می برید خدا شاهد است بقدری این مرحله باشکوه است ومن چشیده ام انر
      چقدر فاتحانه است از معشوق بریده و بنده عشق شوی
      دیگر سرگردان کوی و برزنش نمی شوی
      اوهمیشه در کنارت خواهد بود این عشق است که با فداکار ی خود را به شمایل معشوق در آورده دیگر ترکت نخواهد کرد
      ببخشید که در این صفحه بیشتر ازاین نمی توانم به این مقوله به پردازم شاکر باش خدایت را که عاشقی خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۰
      دقیقا چنان است که فرمودید ،شعور
      شعور معناست و فارغ از نیاز
      سپاس از نظرتان بسیار مرا خوش بود خواندن این نظرات شما
      🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۱۵
      به به چه حس و حالی!)
      خندانک خندانک خندانک
      «عاشقان درد مشترک دارند»
      تک دلی مملو از ترک دارند...
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۸
      سپاس جناب سرمازه
      🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      منیژه قشقایی
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۰۶
      درود بر شما و این دقیقا جاری بودن در عشق است
      عشقی ناب که ابتدا از زمین می گذرد
      مانند دانه ای ضعیف و بی پناه ،ابتدا در دل تاریک زمین قرار می گیریم تا این دانه رشد کند و سر از خاک بیرون آورد ...
      و به طرف نور و حقیقت پرواز کند ، که جز خدا نیست
      وحده لا اله الی هو
      یکی شدن با طبیعت
      یکی شدن با اجزای خلقت
      فقط باید پرگشودو پرواز را تجربه کرد
      این عشق باید رهاشود تا بی نهایت

      و بسیار با احساس و زیبابود
      اندیشه و نگارش رو به روشنایی شعرتان
      در پناه عشق باشید همیشه خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۸
      درود بر بانوی روشن بین و اگاه ،بانو قشقایی گرام
      سپاس از نظر عالی شما
      🌹🌹
      ارسال پاسخ
      محمد فاضلی نژاد
      جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      درود به احساس زلالتان جناب سلیمی

      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۷
      سپاس جناب فاضلی نژاد 🌹🌹
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۲۲
      خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۷
      🌹🌹
      ارسال پاسخ
      فریال امینا
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۳۶
      چقدر زیبا به دل نشست
      جناب سلیمی🌱👌
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۷
      سپاس بانو امینا 🌹🌹
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2