باید عاشق باشی ، تادلت در دل ما رخنه کند
پیله ها را ، چگونه بی عشق خدا پروانه کند
وقتی با دوست داشتن مواجه باشی
این خودت نیستی که اصرار میکنی
یه قلبه یه قلبی که به اسم خداست
و تو فقط درگیرش هستی و رفته رفته این دوست داشتنه که شدت میگیره
و نمیتونی فراموش کنی
و اون موقع بهش میگن عشق
اصلا معلوم نیست که عشق چیه ؟
هر کس به اندازه دردهاش تفسیری از عشق داره
اما برای هر کسی تقریبا یک جور خاص جنون انگیز هست
و هیچ وقت هم از فکرت بیرون نمیره
چون اون قدر شیرین هست
که حتی حاضره دائم این لذت رو تجربه کنه و حتی براش بمیره
مرگ جلودار عشق نمیشه چون پیوندش همون دوست داشتنه هست که از قلب نشأت گرفته و قلب هم هموون عشقی که خداست
خدا خودش یک عشقه و بارها گفته که عاشق هست و خودش را در ما و از رگ گردن نزدیک تر کرده و برای این عشق یک رابطه ای بین قلوب ایجاد میکنه و خودش دوست داره که این دوست داشتن ها واحد بشن و یک عشقی رو در بین ما آدمها پیوند بزنه و بنظرم ما آدمها رو هم اینجوری عاشق میکنه
در جسم ما چیزی جز عشق نیست و این یعنی روح ، امید ، انرژی ، زندگی ، تپش ، طلوع ، و هر آنچه که شما به آن عشق دارید ، عشق معنا می شود .
و جهان در ارتعاش آن است که خدا آفریده ، با عشق ولی به ترتیب همان نظم که هر چرخه به یک عشق تنیده و ما در این گردش هستی عالم چنانیم که خدا گفته که ما وصل به آن اصلیم و او خودش عاشق بوده و عشق آفریده . . .