ساعت عاشقی بود، ساعت با تو بودن
ساعت دل بریدن از هر چه بود با من
هر لحظه بی تو بودن مثل یه سال می مونه
انگار ثابت می مونه گردش این زمونه
عقربه های ساعت میدن خبر که وقت دیدن یار رسیده
گذشته ها ، گذشته فصل بهار رسیده
موقع دیدار یار انگار فصل بهاره
چون دل کوچک من جوونه زده دوباره
پیر میشه دل سادم وقتی میزاریش تنها
می شموره ساعتها رو باهات می سازه رویا
دل عاشق که اصلا نیست حالیش روز و هفته
شب و روزم نداره، اون پی عشقش رفته
اونم فقط یه دونه مثل خدا تو دنیا
خدای آسمونها آفرید اونو تنها
تا به دستش بیارم راحت بشه خیالم
دیگه محاله هیچ وقت نباشه اون کنارم
فکر و ذکرم همیشه فقط خدمت به یارم
تا وقت مرگم یک آن اونو تنها نذارم
می خونم از عشقمون واسش اشعار زیبا
میرم به خواب نازو انگاری روی ابرام
راحت و بی خیالم ، هستم کنار یارم
غیر تماشای یار من مگه کاری دارم ؟
به آسمونها قسم ، به کل دنیا قسم
به هر چه آفریده خدای یکتا قسم
تشکر از خداوند همش ورد زبونم
واسه دل سادمو این یار مهربونم .
سلامبرشما
به جمع ما خوش آمدید