خواب و خرابیم ز مِی می رسد

نقطه یکی خط ز دو سر می‌رسد
چه باحال ..
درود زیبا بود

درود بزرگوار
فلسفس زیبایی است

درودها جناب سلیمی
عالی و روان و دلنشین

درود بر شما استاد سلیمی گرامی
زیبا سرودید دست مریزاد

درود جناب سلیمیِ گرامی
مثل همیشه زیبا و بامعنا ⚘⚘

ملک یقین را ز گمان قاب اگر
قصه همان را که اثر می رسد
خداقوت⚘

سلام و عرض ادب روح الله عزیز

سلام جناب سلیمی
احسنت ب حسن و سلیقه هنری شما
:

سلام بزرگوار
سوالی داشتم آیااین نوشته راسحرسروده اید؟
بدرخشیدبرای شعروقلم
موفق باشید

سلام و درود روح اله جان عزیز و خردمند
ژرف و قابل تامل سرودی👍
در این روزهای غم‌انگیز
وجود دوستان آگاهی مثل تو غنیمته
سبز و موفق باشی🌿

من در تبِ سنگینِ خویش فریاد می‌کشیدم
و خلق را
گوش و دل امّا به من نبود.
خَبَرم بود که اینان
نه لوحِ گلین
که کتابی را انتظار می‌کشند
و شمشیری را
و گزمگانی را که بر ایشان بتازند
با تازیانه و گاو سر
و به زانوشان در افکنند
در مَقدمِ آن کو
از پلکانِ تاریک به زیر آید
با شمشیر و کتاب.
پس من بسیار گریستم
و هر قطره‌ی اشکِ من حقیقتی بود
هرچند که حقیقت
خود
کلمه‌یی بیش نیست.
گویی من
با گریستنی از اینگونه
حقیقتی مأیوس را
تکرار می‌کردم.
آه
این جماعت
حقیقتِ خوف‌انگیز را
تنها
در افسانه‌ها می‌جویند
و خود از این روست که شمشیر را
سلاحِ عدلِ جاودانه می‌شمرند
چرا که به روزگارِ ما
شمشیر
سلاحِ افسانه هاست.
نیز از این روی
تنها
شهادتِ آن کس را پذیره می شوند به راهِ حقیقت
که در برابرِ «شمشیر»
از سینه‌ی خود
سپری کرده باشد.
(احمد شاملو)

قلمتان نویسا شاعر گرامی

درود بر دوست گرامی جناب استاد سلیمی ارجمند
بسیار زیبا ، جالب و عمیق است
شاد و سلامت باشید

درود بر شما جناب سلیمی گرامی
سروده ای جالب بود
روزهایتان بهاری باد

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍀🍀🍀🍀🍀

درود و ارادت جناب سلیمی
بسیار زیبا و قابل تامل
قلمتان نویسا
🌹🌹

درود و یک دوستی عزیز بود به نام نورا
گفتند شبی خواب دیدم ،زمین در خون و جنگ غوطه ور است
آشوب ‌ بلا از هر طرف ، و کمی بالاتر رفتم در رویا همان زمین ،زیبا و آرام و سبز ... آری این است داستان زمین
در پناه پرودگار مهربانمان باشید همیشه

جالب بود