هنوز بوقلمون ها
در تدارک مطالبه ی خطایِ باصره اند
باحظِ بلوغِ آن
درمدار خطای یکصدوهشتاددرجه
بافلسفه انکار
فکر سرگردان ، مرگ پر ملال مسافتهاست
بعداز هزاران سال ، لاف محال
وکاشتن دست ها دردست انداز زوال
( پروانه در پیله درسکانس هجرت نیست )
هوش وخرد خزانه تطهیراست
کولخت وعریان کسی ، در حوضچه مبادله ۰
هنوز ماهیان تشنه دربلاد خویش غریب اند
مرداب را راه وصول دریا نیست
آیا پیامی غریب است این غرامت اعصار ؟.....
ما خواب زدگان نوظهور عرصه ی خویشیم
این طعمه گرگ فنای کبوترهاست
رسمی دگر مائده ی نجات است
از درجات تنگِ خوابِ تنک شده بپرهیز
من ساحرِ گره زنِ کلمه نیستم
درب به سحر بسته را برویتان گشوده ام ؛
در شبگیر حادثه
جوهر خود را هدر مده
حذر کن از قافله مقابله
کاشف دامنه پرتلالو باش
افسانه ساز هجرت مصنوع خود مشو
سیاست ، سیره ای شکوه سیرت و عریان نیست
زآن پیشتر ، که سالومه شوی ، بذر خفته را بروب از خویش
"ربات " فاقد اوصاف آدم است ......هشدار
ژرف و پرمعنا
از خوانش سپیدهایتان لذت می برم
در پناه نور و عشق الهی باشید