شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر محسن ملکی (سامان)
آخرین اشعار ناب محسن ملکی (سامان)
|
هوالمحبوب...
میدانی چیست؟
بی تو هرگز نمی شود جهان را تصور کرد
تاریک است و سرد
یخبندان است و ترسناک
بی تو کم رمق است خورشید.
آیا ممکن است غلط باشد که می گویند:
این خورشید است که بر ماه می تابد؟
شاید اصلا این ماه است که
خورشید را چراغانی میکند و گرم
بگذار عاقلان بر من خُرده بگیرند و
دیوانه خطابم کنند
آخر آن ها که "تو" را ندیده اند
آن هم از نزدیک
اصلا آن هایی که تو را دیده اند
مگر تو را فهمیده اند و می شناسند؟
که بدانند چه می گویم!
آیا دیوانه ای مانند من هست،
که با دیدنت
اینگونه برایت ببافد خیال را
و بار کند دارِ قالیِ نقش تُرنجَت را؟
نکند واقعی باشد
جنون از عشق ماه!
گوشَت را جلو بیاور...
کسی نشنود
دنیا پُر است از بخیل و حسود و تنگ نظر...
نیمه شبی که دل بی تاب بود
حافظ از شیراز مُهرِ تایید حرفایم را فریاد زد،
آنجایی که گفت:
"دلم جز مِهر مَهرویان طریقی بر نمیگیرد"
من چه بگویم دیگر؟
و چه کنم جز اینکه بی پلک زدن
نیمه های هر ماه بیایم تماشایت کنم
و آهسته بخوانم نامت را
با صدایی که لرزشش
"ریشتر" را به سُخره میگیرد!
و گِره بزنم زمان را به تارِ مویت
و زخمه ها بزنم بر گِره هایش
تا نوایش هوش را بِبَرد از سَر هر شنونده...
و سِحر کند زمین و زمان را...
راستی، داشت یادم میرفت
امشب میخواستم برایت غزلی بگویم با این مَطلع:
مرا به "میم" اول نامت هزار حاجتست...
که دیدم ماه کامل است
عقل از سَرم پرید و سخن به درازا کشید...
روزی هم می رسد که واژه ها را از شوق آمدنت
برای تکمیل کردن این غزل پاره ها به خط می کُنم...
"انّ وعد الله حق"🌙
محسن ملکی
چهاردهم محرم ۱۴۴۵
بیست و یکم مرداد ماه ۱۴۰۱
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیباست