سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 6 آذر 1403
    25 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 26 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۶ آذر

        ولنگار

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۵۳ شماره ثبت ۱۱۲۰۶۴
          بازدید : ۱۲۷   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        ولنگار
         
        وقتی او را گفتند باید ،
        به اجباری رَوَد
        بسی روحش ،
        شیلنگ تخته انداخت
        روحش بسوی این حرف که ،
        باید مَرد گردد
        بسیار تخم مرغ و،
        گوجه فرنگی و،
        زغال اخته انداخت
         
        مطرح کردن این شعر را ،
        خوابهای صبح تا شبِ جوانک ،
        بر سَرَم انداخت
        طوری که روحم را مریض کرد
        به تختِ سِرُم انداخت
         
        روحم درگیر شد با روحِ کذایی
        درگیر شد ذهنم ، با ایده های ،
        آن ولنگار،
        ولی او انگار نه انگار
        مُشتی که ز اعتراض ،
        کوبیدم به زیرِ چشمِ روحش
        آن نواحی را ، کُلی ورم انداخت
         
        شاکی شد جوانک
        گفت : کار کیلو چنده ؟
        به خود گفتم : نومیدی چه سخته
        ولی ناامیدی از او،
        شوک بر سَرَم انداخت
         
        چشمانی که هیچ راهی به هیچ جایی نداشت
        نگهی ،
        به دُور و بر انداخت
        دیدم که بزرگترها و، کوچکتر از او ،
        سر و سامانی گرفتند
        ولی او دچارِ تختخواب و خواب است
        دوباره چشمهایم ،
        نگه بر اوضاعِ بس پنچرم انداخت
         
        استیصالِ مزمن
        سکوتی مرگبار،
        بر حنجره م انداخت
         
        عصبانیت ، نگاه ،
        بر خنجرم انداخت
        خواست کامل ،
        رگهای امیدم را ازهم بدرَد
        یادم آمد ، ناامیدی کفر است
        مرا در خانه ی آن باتلاقِ وحشی ،
        همچو یک زنجره م انداخت
         
        جیرجیرکنان ، فقط غر زدم بر او
        اوهم چون آزرده شد ، زانهمه غرغر
        با فلاکتی هرچه تمامتر،
        زان بسترِ کوفتی اش برخاست
        با وقاحتی هرچه تمامتر،
        با چشمانی پف کرده و رسوا
        ازمیانِ پرده هایی که بین مان ،
        دریده شده بود
        آنهمه شیشه که بینمان ، شکسته بود
        تا که نشنود دگر صدای من را ،
        رفت دوجداره شیشه هایی ،
        بر پنجره ش و پنجره م انداخت
         
        خیلی سخت است حرفِ حق ،
        به یغما برود
        بجای آن دریده ،
        من بودم که از روو رفته بودم
        رفتم پِیِ کارم
        چه کنم که آنهمه امیدهایم ،
        کافرانه ،
        کامل ناامید شد
        اینرا سرگذاشتنِ مجددش به روی آن بالشِ کوفتی ،
        بر سرم انداخت
         
        بهمن بیدقی 1401/3/30
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۴۰
        سلام وعرض ادب
        زیبا وبامحتوا سرودی بود
        استادبزرگوار وعزیز
        هزاران درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۵۳
        با سلام و عرض احترام استاد گرامی
        خیلی لطف دارید
        ممنونم از الطاف بیکرانتان
        مؤفق باشید و شاد و سلامت
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۵۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار خندانک
        طبع‌تان مانا خندانک
        نویسا باشید به مهر خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرامی
        بزرگوارید
        ممنونم از الطاف شما
        مؤفق باشید و شاد و سلامت
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۵۶
        درود برشما استاد بیدقی

        بسیار عالی و زیبا خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۵۹
        با سلام و عرض احترام آقای فتحی گرامی
        بزرگوارید
        ممنونم از الطاف شما
        مؤفق باشید و شاد و سلامت
        ارسال پاسخ
        سیدیحیی حسینی
        جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۱۴
        باسلام و
        هزاران درودها
        استادبیدقی معزز
        پرازاحساس راازقلم تان خواندم


        مانا وپویا باشیدونویسا



        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۰۲
        با سلام و عرض احترام آقای حسینی گرامی
        بزرگوارید
        ممنونم از الطاف شما
        مؤفق باشید و شاد و سلامت
        ارسال پاسخ
        محمدرضادرانی نژاد
        جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۱۴
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۳۱
        با سلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۲:۰۲
        بسیار زیبا وپرمحتوا
        درود های فراوان
        قلمتان ماندگار
        درپناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۵:۵۷
        با سلام و عرض احترام استاد گرامی
        خیلی لطف دارید
        ممنونم از الطاف بیکرانتان
        مؤفق باشید و شاد و سلامت
        در پناه خدا
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3