منتظرانِ طولانی
بعد از انتظاری طولانی
خواب دیدم امام آمده
حاجی درحال معامله در بازار بود
یه معامله ی نان و آبدارِ حسابی
چشمانش را به واقعیت بست ،
تا نبینند امام آمده
دخترحاجی دراستخری مختلط بود
رادیو روشن بود
موقعِ اخبار بود
گوشش را گرفت تا نشنود امام آمده
حاجی باجی ، اهلِ یوگا بود
چهارزانو خیره میشد به دیوارِ زمان
حس اش میگفت : چاکراهایش همه بازشده
حسِ ششم اش گُل کرد
حس اش را غلاف کرد
تا نفهمد امام آمده
پسرحآجی مشغول به دختربازی بود
بعد ازشنیدنِ این خبر
شیشه دودیِ ماشین میلیاردی اش را بالا کشید
بهمراهِ معشوقه اش ، یه گیلاس بالا انداخت
پُر از شهوت بود
با مستی کاری کرد ، که عذاب وجدان و حس اش ،
به او خرده نگیرند که امام آمده
با اینهمه خطا و گناه
وِل معطلیم و به دروغ از منتظرانیم
ز خجالتِ رفتارهای زشتمان ازخواب پریدم
دیدم برق رفته
پیغام های گوشی ام را جستجو کردم
دیدم ازچند روزقبل
اخطارِ فوریِ قطع برق ،
بدلیلِ پرداخت نکردنِ کنتور
با حجتی تمام آمده
بهمن بیدقی 1401/4/27
بسیار زیبا و پر معنی است
مبین مشکلات جامعه