سَمبَل
اینکه می بینی این حال و روزِ من است ،
اینکه حالم به حالتِ قمردرعقرب افتاده ،
برای اینست که ایمانم ،
به حالتِ احتضار و، سَمبَل افتاده
اینکه می بینی بندگیِ غلامِ علی ،
اینچنین روزافزون و درخشان است
برای اینست که تابِشَکی از نورِعلی ،
به جان و قلبِ قنبر افتاده
اینقدر پیش رفته در مسیرِ ایمان که ،
از عبورش به کوی و برزنِ دنیاها ،
ردِ عطرِ مُشک و عنبر افتاده
کاش ایمانِ منهم ،
گُلِ سُنبلی میشد درکنارِهفت سینِ اعتقاداتِ خوب
ولی عکس ام کنارِ سفره ی هفت سینِ نوروزی ،
مینمایاند که فقط قد دراز کردم
با لباسی همچون مخملِ کبریتیِ مغزپسته ای رنگ
ایمانم ، عکس اش همچون ، خیارچنبر افتاده
اینقدر خوابیده ، که همچون آن حیوانِ درختی( تنبل ) افتاده
فکرمیکنم عفریتِ خنّاسِ پُر از وسواس
دیده که ایمانم سست است ،
به فکرِ جادو جَمبَل افتاده
اینهمه جاهای محکمِ ایمان و،
ریسمانِ محکمِ ایمان
روحِ خاک برسرم جایی ایستاده ،
که مثلِ عرشه ی کشتی
همه دریازدگی اش برای اینست که ،
به زیر پایش لَمبَر افتاده
این چه حال و روزی ست که با وجود من درافتاده ؟
این چه حال و روزی ست که به عرصه ی منبر افتاده ؟
کمی هم از خدا حرف بزنیم
چرا همگی ، ایمانمان ، به راهِ سَمبَل افتاده ؟
بهمن بیدقی 1401/3/8
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانهی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است، محضر شما و همه شیعیان
تبریک و تهنیت عرض مینمایم.