با عرض سلام و خوشامدگویی
عرض می کنم که جمله اولیه که بر زبان آمد این بود:
اولین جمله ای که بر زبان می آورم الگو قرار می دهم.
که در جریان کار و تعیین قافیه ها اندکی در ترکیب آن تغییرات ایجاد شد، اما وزن آن همچنان بعنوان یک نثر و کلام ساده حفظ شد و بقیه مصرع ها از آن تبعیت کردند.
عروض و جدول تقطیع
اَوَّلین جمله ای را که بر زَبان بیاورم سرمشق منتخب کنم
بعد ازآن می روم تا به هر هجا شمار یک یا صفر مُنتَسَب کنم
فاعلاتن فعولن مفاعلن فعل مفاعیلن مفاعلن فعل
شاخصی بوده از وزن جمله ام هر آن چه او خواهد بدو کنم عمل
جدولم را همانند هدیه ای ز من پذیرا شو که برده حزن ها
شاعران را به گو می رهاندت تمام عمرت از شکست وزن ها
امتحانش اگر شاعری کند ز شوق و ذوق اسبابِ بازی اش شود
روز و شب سر ز پا کی شناسد او و خسته نا ممکن مگر به خواب رود
پیرمردی اگر ورزشی به غنچه های عطرآگین نشان دهد گهی
داند او به ذکاوت چه حکمتی نهفته در ذاتش نه کرده کوتهی
هر چه بازی گزینی به ذهن و عادتت دهد شکلی تو خوب را به جو
همچو توری به دام افکند شکار و بر کَنَد ایراد شعر مو به مو
کاش می شد به گویم چگونه می شود ز این جدول بری هزار سود
شعر از هر رقم می توان درآن نوشت زان دادا گرفته تا سرود
معجزی کرد و ما را ز جمله ای که بر زبان آمد رسانده او به شعر
جا به جا کن هجاها و قطعه ها نترس بخشی سمت و سوی نو به شعر
این به نوع است و سبک است و شکل و محتوا به آهنگ است و خوش تراشی اش
آید ار بحرها در سطور آن چه ها نوازد نظم و خوش قماشی اش
یاد آرم زنم نقشِ رویِ نازنینِ گلْ بویم به جان و چشم تر
چینم این خوشه ها را ز مزرعش پراکنم بر هر دیار و بوم و بَر
بردم آموزه هایم بیاموزم به هر هنرجویی که حاصلش شد این
تا به خدمت قیامی نموده ام به کس خودم فیضی گرفته ام یقین
بنده با نقد آقای محمدی موافقم
و با پوزش از آقای سبکبار چون بنده سالها مدرس درس عروض و قافیه بودهام و در عروض میتوانم سره را از ناسره تشخیص دهم
اینگونه جدول کاری بدیع نیست اولاً این جدول ناید بیش از شانزده هجا باشه و مصراعهای شعر شما بیست و سه هجا است و دوم اینکه این خانه ها را ما هنگام تدریس به صورت شانزده خانهای روی تخته میکشیدیم و همچنین کتاب عروض سال چهارم انسانی و دکتر وحیدیان ،دکتر شمیسا و غیره هم حداکثر شانزده هجای آموزش داده و در شعر فارسی تنها بیست هشت وزن مطبوع هستند که کاربرد بیشتر دارند بقیهی اوزان نامطبوعند و برای ذهن خوش آیند نیستند و اما جملاتی که شما خدا می داند چقدر وقت صرفش کرده اید نه شعرند و نظم هستند
بزرگوار شعر باید زیبا باشه حتی اگر شما بتوانید بر وزن بگویید شعر نیست شعر خارج زبان روز مرّگیست.شما باید اول خودت مسلط بر وزن باشی که دیگران را در چاه نیندازی بعد به نو آوری دست بزنید
و شعر باید حداقل تنافر معنی هم نداشته باشد
مثال ( خوش قماشیام) چه معنی می تواند داشته باشد
و در مور د قوافی هم( او با نو) و ( حُزنها و وزنها) همقافیه نیستند چون از لحاظ مصوت قبل از روی با هم یکسان نیستند.
گرامی از اینکه بر خلاف میل شما مطالبی عرض کردم پوزش می خواهم لطفاً عفو فرمایید.
با احترام