يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر م فریاد(محمدرضا زارع)
آخرین اشعار ناب م فریاد(محمدرضا زارع)
|
جمعه در جمجمه ی خالی ما می رقصد
جنگ در باور ِ جنجالی ما می رقصد
آنقدَر بینِ بد و بدتر ِ خود، بَرّه شدیم
گرگ در ریش ِ بُزِ والی ما می رقصد
حال ما حال همان گلّه ی پروار است و
مرگ، پشت ِ سرِ خوشحالی ما می رقصد
شیر و خطهای چهل ساله به جایی نرسید
سکّه از سمت ِ بداقبالی ما می رقصد
گُلِ اندیشه به پرچین ِ زمستان رفته
گُلِ یخ در وسطِ قالی ما می رقصد
خوشه ی بخت، سیاهک زده در قصه ی ما
موش در سیلُوی هرسالی ما می رقصد
بعد ِ عمری عرقِ گرم ِ جَبین، جای برنج
رنج در مزرعه ی شالی ما می رقصد
داغ ِ یک لقمه ی شاهانه به دلها مانده
دوغ در دغدغه ی مالی ما می رقصد
سیب ها در سبد ِ سینه ی ما گَندیده
کِرم در سادگی و کالی ما می رقصد
هفت نسل است که با حور و پَری سرگرمیم
شعله در شادی پوشالی ما می رقصد
آه! فریاد! چه تلخی تو! کمی شیرین باش!
عدل، در مملکت ِ عالی ما می رقصد!
(م. فریاد)
|