عشق بی پایان
قلم از من نگاه ازتو نوشتن ازمن رقصیدن ازتو
شعر ازمن خواندن ازتو
واژه از من
وصف ازتو
قوس رنگین کمان ازمن آسمان ازتو
وصف وستایش ازمن تعریف وتمجید ازتو
حسادت وعاشقی از من معشوق ماندن ازتو
چقدر واژه ها کنار هم زیبا هستند
وقتی تو در وجود من سبز میشوی
تنها چیزی که بین من وتو فاصله می اندازد
همان دوری ست که عاشقانه های من برای تو هیچ ست
شده ام شبگرد دوره گرد
که برای عشقش وقت اضافه می خرد
نمی دانم می فهمی یانه ؟
اما درد دوری تو مرا پناهنده نثرها وقافیه ها کرده است
هرشب دور ازتو
قلم وکاغذ
مهمان دونفره من وتو میشود
تویی که نیستی
درد دارد مرد من
درد دارد این چشم را بی تو سرمه کشیدن
درد دارد تا بگویم
زین پس قلمم غزل که هیپچ ,صدا که هیچ ,
به جای واژه ی درد فقط ازتو عشق
می نویسد
به رغم سنگینی سقم واژگانم
شیرین تر از شهد عشق چیزی در زبان من نمی چرخذد
برای نامت واژه ای نیافتم
جز اینکه بگویم *ارغوان سایه کجاست+
نمی دانم برای خوب بودن د
حتی سجاده ی دوست داشتن هم
برای نمازه های پنچ گانه ی دلت کم آمده است
سخت است
تو سایه شوی ومن غبار
ااندک تنن فرسوده ام
میان واژه هیم وارونه شده ام
بگذار بگویم اگر قرارست مثنوی عالم
با دستهای تو نوشته شود
همان بهتر
که من سالک پیر باشمو وتو
درویش میخانه ی من باب شعر
من شاعر کودکی بیش نیستم
برای دلبری درد از سایه ی ارغوانی ام
کمی قافیه ها را
بیت به بیت شعرهایم
به نثر کلماتم می آویزم تا ذبگویم
دوری ات مرا خم
پیچ کوچه های فریدون مشییری و
دلبری هایاحمد وشاملو پنهان کرده است
دلنوشته زیبایی است