يکشنبه ۱۱ آذر
|
دفاتر شعر علی مزینانی عسکری
آخرین اشعار ناب علی مزینانی عسکری
|
روزی که خدا گل مرا سرشت
و آن گاه که تقدیرم را نوشت
مرا خلیفه نامید
در زمین جز من جای هیچ کس نبود
بر من منت نگذاشت
به ستایشم ایستاد
به نیایشم خواند
به ستایشم فرمان داد
بر من درود فرستاد
و آسمان را فرمان سجود داد
به من آموخت در هیچ بندی نباشم
به خدایگان زر و زور تزویر سرفرود نیاورم
من خلیفه ی اویم در زمین
پادشاه بی چون و چرای فرش
و روزی نیز سکو نشین عرش
روزگار بر من گذشت
اکنون نمی دانم کیستم
خدایم گویا مرده است!
مرا در طبقه ای محصور کرده اند
نامم انسان است اما
نسبم را پیوند زده اند به فقر
هرگز نباید بنالم
دلخوش باشم به رزقی اندک
روزیِ من خون دل خوردن است
نفرین هم نباید بکنم
حتی حق اعتراض هم ندارم
من و همسایگانم با هم فرق داریم
روبرویم دهک اول شد
دومی از دهک بالایی است
سومی در دهک افسوس است
به خدا که همگی گیج هستیم
این چه وضعی است در این شهر فرنگ
دهک من دیگر چیست؟!
سالهاست در شهر هستم
گرچه همان دهاتی ام
از تبار مردمان بی ادعا
افتخارم این است
من کویری هستم
شرفم در گرو پینه ی دستان پدر
مرا اینگونه ممیرانید
مرگم را خود انتخاب کرده بودم
زیستن را خود آموخته ام
اما انگار اکنون
همه چیز را باید فراموش کنم
به فرمان شما
با تدبیر شما
حتی مقطوع النسل شوم
و ندانم "خانه دوست کجاست"
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب خوشروی گرانمایه تشکر از لطف شما بزرگوار | |
|
سلام و سپاس استاد بانوی بزرگوار تشکر از بذل محبت شما | |
|
درود جناب عزیزیان گرامی خوش آمدید به صفحه ی این فقیر | |
|
سلام و عرض ادب سپاس استاد ارجمند و تشکر از شعر زیبایتان | |
|
سلام و سپاس جناب حسنلو تشکر از لطف حضرتعالی | |
|
درود بر شما بزرگوار سپاس از همراهی و نظر شایسته تان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عارفانه شروع شد
عاشقانه ادامه پیداکرد
گلایه مندانه تمام شد
موفق باشید.