نگفتم دوستت دارم که در تکرار این گفتن
چه باید کرد از عادت چه توفیقی در این ماندن
اساس دلبریهایت روال جالبی دارد
چو خیاطی که بذر لاله را پاشیده بر دامن
یکی دیروز با دل کوه میکند و یکی اینجا
به یک احساس سنگی تازه افتاده به دل کندن
چگونه با لب و دندان و چشم حور مانندت
دلی در سینه ات داری شبیه قلب اهریمن
تمام پرسه های بی تو بودن درد آلودند
چه اندوهیست با آوارگی در خاطرت گشتن
بیا با هرم دستانت کمی من را نوازش کن
دلم تسکین نمی یابد دگر از بوی پیراهن
ولی با این همه شعری نوشتم تا بگویم باز
عزیزم دوستت دارم از این بابت دلت روشن
سلام آنچه ما به عنوان اصول و قرارداد در شعر داریم از اول که وجود نداشته تا شاعران در آن چارچوب بسرایند در واقع این قراردادها به مرور با توجه به زیبایی و حس خوبی که به مخاطب میدهند به شعر اضافه شده اند هیچ شعری بی ایراد نیست چون شعر به سلیقه برمیگردد آنچه من سرودم برای زیبایی بود که فکر میکنم به اون رسیده ام برقرار باشید
به به عجب غزل زیبا و دلنشینی بود
درودها برشما، واقعا لذت بردم
شعر و دکلمه هر دو عالی
ولی با این همه شعری نوشتم تا بگویم باز
عزیزم دوستت دارم از این بابت دلت روشن
دستمریزاد⚘⚘
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
شعرتون زیبا بود
اما قافیه هاتون ایراد داره
بمانید به مهر و بسرایید
🌸🌸🌸🌸