سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
به چند مطلب که استاد قنبر پور اشاره کردند و
ویرایش استاد کوهواره .و همچنین سوالات دیگر در خدمت اساتید ارجمند هستم .
با اجازه صلاح بود با تیک نقد باشد .
ابتدا که سطح شعری شعر ناب چنان بالاست که حتما باید بنده سطح سواد و شعر خود را ارتقاء بخشم تا به جمع نزدیک تر شوم . در این مورد که شکی نیست .
محمد عزیزم در مورد اصلاحیه استاد کوهواره اشاره ای کردند .
در واقع اگر ریز بینانه نگاهی کنیم،
استاد جاهایی را که ایراد وزنی داشت....(مشخص کردند ). و جای خالی را پرکردند که به صورت پیشنهاد بود کما اینکه می شود کلمه ی مناسب تری قرار داد با صحبت استاد قنبر پور موافقم در مورد کلمه ی (نَظّاره ) خُب ایشان
(استاد کوهواره )میخواستند مصرع حفظ شود و فقط کلمه ی مشکل دار ِ مصرع من را نشانه گرفتند و پیشنهاد شان کلمه ی (نظّاره )بود و فقط پیشنهاد مسلماً پیشنهاد است و میتواند این کلمه نباشد .
.
در مورد کلمه (چمچاره ) ....
مشکلی به وجود آمده گویند چه کنم .....
کسی که برایش راهی نمانده گویند چه کنم ....
چمچاره کن که در تداول عامه به کار نشدنی است که گویند چه کنم چمچاره کنم ....
ویا چمچاره کن .
((من نمیدانستم بی ادبی است ))
آیا به نظر شما چمچاره بی ادبی است
در ادامه من کمی در مورد شعر بنویسم .
البته شعر باید خود گویا باشد که اگر نیست به شاعرش بر میگردد و لول پایین کار او .
که من باشم .
شعر با( نبودی) آغاز میشود.
شعر از شخصِ از دست رفته ای میگوید .
و از شخصی که بر سر مزار همسر از دست رفته ی خود رفته، و بر سر مزارش صحبت هایی را با او انجام میدهد میگوید .
و خواننده را از نبودن شخص دومی با خبر میکند
نبودی با خیالت چاره کردم
بقای عشق را چمچاره کردم
دو دفترخاطره از تو نوشتم
خیال و ذهنم و آواره کردم
نبودی با خیال و خاطراتت زندگی کردم و باقی ی عشق مان را با خاطراتت چمچاره کردم که معنی ی چمچاره توضیح داده شد ) دو دفتر خاطره از تو نوشتم و ذهن خودم را آواره ی کردم
برای با تو بودن می سرودم
بنام عشق تا شاعری بود
بدامِ چوبک واژه گرفتار
لغت واژه هایم ظاهری بود
شعر های من برای با تو بودن سروده شده بودند و برای عشق مان با شاعری من که در واژه های اشعارم گرفتار شده بودم و واژههایم تماما ظاهری بودند
تو لطفی کن مرا راهی نشان ده
شب و روزم زِ تو مغرور بوده
شفاعت کن به شبهایم به بختم
که روزم گه زِ شب معذور بوده
به من راهی نشان بده (همسرم) شب و روزم با تو مغرور بوده اند که حالا که نیستی گاهی روزم شب ندارد . و .شب هایم از من گرفته شده اند
به سامانی نبوده این دو روزم
جوانی ام برفت و پیر گشتم
نشستم کنج عزلت برگزیدم
به تقدیرم نوشتم سیر گشتم
سامان نداشته این دو روز زندگانی ام جوانیم رفتند و پیر شده ام . گوشه کار شدم از فراغ نبودنت و برای سرنوشتم نامه دادم که از زندگی سیر شده ام.
تو زیر سایبان عشق گفتی
علاج عشق را عاشق بداند
تو عاشق بودی و من شاعر تو
نشد ما را کسی لایق بداند
وقتی زیر سایبان عشق بودیم به من گفتی عشق علاجی دارد و درمانش کسی است که عاشق او باشد و تو یی عشق من . تو عاشق من بودی و من شاعر تو که این شاعری لیاقت تو را نداشت.
به نام نامیِ عشق بفرما
دوای درد من اندازه گردد
قسم دادم تو را امشب به مرگم
که دیدار دو تا مان تازه گردد .
به نام نامی ی عشق درد من را دواکن قسم میدهم تو را جانِ من و یا مرگِ من امشب کاری کاری کن که مجددا ببینمت ( مرگ من را سر برسان )
از استاد قنبر پور که من و ایشان سالهاست دوستان خوبی برای هم هستیم صمیمانه تشکر میکنم . که راهگشای کار من هستند هم صحبت و معلم من هستند و خواهند بود...
از استاد کوهواره صمیمانه تشکر میکنم .
و پیشنهادهای شان را بر دیده منت میپذیرم.
که همیشه جدای کمک به بنده در اشعارم.
در نامه های خصوصی که برای ایشان ارسال میکنم همیشه کوه صبوری برای من و خانواده من بودند.
در نامه هایی که برای استاد ساعت دوازده شب میفرستم از دل و جان راهنمایی برای من هستند و من خجالت زده ی ایشانم.