چشمم راببین
چشمانم را نگاه کن
غریبانه مرا در آغوش بگیر صبحت امروز وفرداها نیست
کار من از حد فریب دل گذشته است
به باطنم نگاه کن
به پنهانی ترین طوفان جانم نگاه کن
همان جایی که من وتو گره خوردیم وعشق آغاز شد
از دامنه های دوست داشتن تا فراسوی اعتدال
به تارهای صوت حنجره ی بی قرارم گوش کن
آواز لبهایم حلول ابریشم عشق وجاودانگی از جنس نور میباشد
دستهایم را بگیر
ومرا در این پروپیچ وخم های
کوچه های کاهگلی خاطرات رها نکن
چرا که جنس خاطرات
هرچه قدر بوی کهنگی وقدیمی بدهد
ماندگار تر وبر قرار می ماند
در کوه های سر به فلک کشیده دماوند مرا همراهی کن
مرا در آغوش
جنگلهای عباس آباد عاشقانه در هم گره کن
زمزمه های آب آبشار خلیل شهر را روح نواز سرخی صورتم کن
وتگرگ چشمه ی سنگ نو را
بلوای عاشقانه های مهرت کن
بگذار صدای ضربان قلبت طنین انداز
آرامش بی حد وحصر روح سرگرانم باشد
موهای مشکی زرینت را
در نقره فام کبودی ماه به شاهرگ گردنم متصل کن
دم وبازدم نفسهایت
مرا در مرز جنون ومستانگی
ذره ذره احساست می کشاند
عطر تنت بهترین عطریست
که از دریای امیر آباد
تا مرداب وحشی فصلها مرا می بلعد
دستهای مرابگیر
ومرا به جزیره دلتنگی های میانکله
آنجا که عشق را آغاز کردی
تا سپیده صبح برقصان
در من مستانه برقص
بگذار من
با گناه مکر دوست داشتنت
تااخر عمر اسیر حوای آدمیتت شوم
به خاطر دوست داشتنت از خود گذشته ام
قید بهشت قلبم را
با باکره گی جهان
عطوفتت زده ام
اکنون....
من همان دخنرم
تاوانم عشق ست وسوختن
در آبهای مواج خزر
بگذار تا آخر عمر
با مستی تو من مست شوم
بگذار بگویند شاعر شعرهای من
برای آدمش می سراید
که شتاب زده ی عشق ست وجنون
دلنوشته ی زیبایی بود اما سپید نبود
موفق باشید
🍀🍀🍀🍀