جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر سعید مهربان کردکندی
آخرین اشعار ناب سعید مهربان کردکندی
|
تو مرا بس ز همه عالمو آدم
تو همه جان و جهانم
ز تو هیچ من ندانم....
تو به روشنایی روز
و چه زیبا صنمی
شب به آغوش من آیی
و تو چون جان منی
عشق جانم...
سخن از بحر تو بسیار
ولی...
من نخواهم که بگویم سخنی
بحر تو هیچ نخواهم گفت...
اما..
تو همه جان منی
عشق جانم
من بداهه مینویسم
همه راز عشق را
تو بدان روشنیه قلب
لحظه ای بر منه عاشق
باز کن چشم سیه را
گر تو باشی من روالم
بی تو از جامعه و جمع
گله ای بیش ندارم
حسرت نداریه تو
چون بماند به دل جمع
من که دارم
دارم و داری و دانند
که نصیب هم و مانند ، نداریم
منو تو غیر خودی را،دگری کار نداریم
گره از بخت گشا
خنده ات مشکل گشا
من نیازم به همین لب
تو لبی تر کن و...
از منه عاشق و دیوانه،همی جان بخواه
سخنی نیست دگر
منم و عشقم و شبهای دگر
که به نامت برسد لال شوم
هیچ حرفی
نه
سخنی نیس تورا
غیر آغوش تو اما...
من نخواهم که دگر
🖋 سعید مهربان
|
نقدها و نظرات
|
سپاس از شما ممنون از نگاهتون🌷🌷🌷 | |
|
ممنون لطف دارین | |
|
بله عزیزم کردکندی بین بستان آباد و سراب | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود